S 2 _ (5)new life

1.3K 232 399
                                    

تابلوی مرگ پرنده 👆👆👆👆👆

😊 قبل از خوندن ووت فراموش نشه حتی شما دوست عزیز ⭐⭐⭐⭐⭐⭐

🟢 تمامی عکس مکان های داخل این پارت در اخر قرار داده شده ❤

❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇



از زندان بیرون اومد و با دیدن خبرنگارایی که به طرفش
هجوم اوردن برای اولین بار برای این که از خونه امنش توی امریکا بیرون اومده بود به خودش لعنت فرستاد .

از هیچی بیشتر از شلوغی متنفر نبود و از طرفی صدا و سوالات مسخره خبرنگارا واقعا اذیتش میکرد .

€ آقای پارک کی اومدید کره ؟
€ درسته قصد برگشتن ندارید ؟
€ کی به امریکا بر میگردید ؟

سعی داشت با دستاش خبرنگارا رو کنار بزنه و فرار کنه ..... اما به کجا ؟ اون از فرودگاه مستقیم با تاکسی اومده بود و حتی وسیله نقلیه ای هم نداشت که به اون پناه ببره ...... ولی باز باید سعی میکرد از بین سد خبرنگارایی که مانع حرکتش میشدن بیرون بیاد.

€ این درسته که ثروتمند ترین افراد دنیا برای بازدید  نمایشگاهتون دعوت شدن ؟
€ داخل نمایشگاهتون بالاخره تابلو مرگ پرنده رو به فروش میزارید ؟
€ نامزدتون از اینجا بودنتون اطلاع دارن ؟

با عوض شدن رنگ سوالات ازاردهندشون کم‌ کم میخواست زمین دهن باز کنن یا روح از بدنش جدا بشه ..... چرا این حرفا رو میزدن ؟ ..... نکنه واقعا از چیزی خبر داشتن ؟

€ این درسته با جئون جانگ کوک قاتل پرونده خونه ششه ای دوست هستید ؟
€ دلیل اومدنتون به زندان درست بعد از رسیدن به کره چی بود ؟
€ این شایعه که با قاتل رابطه خارج از عرف داشتید حقیقت داره ؟
€ تابلوی مرگ پرنده به جئون جانگ کوک مربوط میشه ؟

از شلوغی و سوالات به ستوه اومده بود و برای جلوگیری از به زمین افتادن با وجود پاهای لرزونش روی زمین نشست .

با حس کردن چیزی که روی سرش فرود اومد و دست های گرمی که اروم بلندش میکرد به بالای سرش خیره شد ...... تهیونگ برای جلوگیری از عکس های پی در پی خبرنگارا کتش رو روی سرش انداخته بود و با اخم خاص خودش به اون مزاحما خیره شده بود .

_ این کار تجاوز به حریم شخصیه ، من میتونم از همتون برای حمله به موکلم و سوال درباره زندگی شخصیش شکایت کنم

جیمین وقتی ترس رو توی چشمای اون خبرنگارای احمق دید تونست بالاخره نفس بکشه ...... اونا خودشون کنار رفته بودن و برای اولیم بار جیمین بدون حضور محافظش احساس امنیت داشت .

با کمک تهیونگ اروم سوار ماشینش شده بود و تونسته بود با موفقیت از اون جمع فاصله بگیره...... ولی به هیچ وجه اماده روبرو شدن با پسر کنارش اونم با اون اخم همیشگی که رو صورتش جا خوش کرده بود نبود ..... ولی باید انتخاب میکرد ..... موندن بین اون موشا که دماغشون رو توی زندگیش میکردن یا رو برو شدن با کسی که 7 سال از دیدنش فرار کرده بود ....... و خوب اون تصمیمش رو گرفته بود و ترجیح داده بود با ترسش رو برو بشه به جای فرار بیشتر که به خودش و زندگیش اسیب میرسوند.

Love or hate?!Where stories live. Discover now