⭐ ووت فراموش نشه ⭐
خوشحال میشم بدونم موقع خوندن هر قسمت چه حطی داشتید پس حتما کامنت بزارید ❤**************************************
(جانگ کوک)
نور افتاب چشمام رو میزد و حتی درختای جلوی ایستگاه اتوبوس هم نمیتونست جلوش رو بگیره ، همین محبورم میکرد سرم رو تا حد ممکن پایین بندازم.به اطرافم نگاهی انداختم ، خنده دار بود ، برای این که حدس نزنن کجا بودم سوار اتوبوس شده بودم و جایی اومده بودم که حتی خودمم نمیدونستم کجاست چه برسه اون دوتا بخوان پیدام کنن.
با شنیدن صدای بوق با اکراه سرم رو بلند کردم ، با دیدن دوتا ادم اشنا تو این چند روز چنان خوشحال شده بودم که ناخواسته لبخند روی لبم نشست .
با ذوق بلند شدم و سمت ماشین دوییدم .
+سلام
جیمین با هیجان به طرف صندلی عقب برگشت و لپم رو کشید.
_ سلام بی معرفت چطوری ؟ ببینم فکرات رو کردی؟
× بسته جیمین یا مثل ادم سر جات بشین یا پاشو بر عقب جا خوش کن .مشخص بود تهیونگ از این حالت جیمین که نصفش جلو و نصفش عقبه اصلا راضی نبود .
_ باشه بداخلاق سر جام میشینم .
تهیونگ با دیدن چهره اخمو جیمین سری از روی تاسف تکون داد و از توی اینه جلو به چشمام نگاه کرد.
× حالت خوبه ؟
سری تکون دادم ، نمیتونستم جوابش رو بدم ، اصلا نمیتونستم به چشماش نگاه کنم و دروغ بگم ، ولی میدونستم جوابش رو ندم دست بردار نیست .
+ اره حالم خوبه این چند روز حسابی استراحت کردم و فکر کردم که کجا با هم بریم .
× مطمئنی اصلا رفتی خونه ؟ چرا لباس مدرسه تنته ، اینجا کجاست که منتظرمون بودی؟
با گیجی به لباسام نگاه کردم ، بد گاف داده بودم .
جیمین با حالت تعجب برگشت و دقیق از نظر گذروندم .
_ راس میگه ، چرا اینا تنته!
با استرس پشت سرم رو خاروندم ، کاش حداقل لباس میخریدم یا یه اتوبوسی سوار میشدم که مقصدش نزدیکای خونمون باشه .
از ناچاری سرم رو پایین انداختم و احمقانه ترین چیزی که به ذهنم اومد رو گفتم .
+ رفته بودم خونه دوستم
تهیونگ چشماش رو ریز کرد سری تکون داد.
_ هیچکی ندونه ما که میدونیم تو دوستی غیر از ما نداری پس راستشو بگو جانگ کوک
تو احمقانه ترین حالت ممکن گیر افتاده بودم و واقعا مغزم قفل کرده بود چون نمیدونستم چی بگم
![](https://img.wattpad.com/cover/219919431-288-k168249.jpg)
YOU ARE READING
Love or hate?!
Fanfiction🥀 زندگی یه بازی پیچیدست ، بازی که هر لحظه امکان برد و باخت توش وجود داره و حتی به جانگ کوک پسر بچه ای که به امید فرار از قلدرای توی مدرسه یا پیدا کردن اینده روشن تر از خونه دور شده رحم نمیکنه . 🔪 تو این دنیای سیاه که هر کس با هیولای درون خودش برا...