S 2 (1-2)_Why ?

1.5K 298 212
                                    


ووت فراموش نشه ⭐
خوشحال میشم بدونم موقع خوندن هر قسمت چه حطی داشتید پس حتما کامنت بزارید ❤

**************************************

(جانگ کوک)
نور افتاب چشمام رو میزد و حتی درختای جلوی ایستگاه اتوبوس هم نمیتونست جلوش رو بگیره ، همین محبورم میکرد سرم رو تا حد ممکن پایین بندازم.

به اطرافم نگاهی انداختم ، خنده دار بود ، برای این که حدس نزنن کجا بودم سوار اتوبوس شده بودم و جایی اومده بودم که حتی خودمم نمیدونستم کجاست چه برسه اون دوتا بخوان پیدام کنن.

با شنیدن صدای بوق با اکراه سرم رو بلند کردم ، با دیدن دوتا ادم اشنا تو این چند روز چنان خوشحال شده بودم که ناخواسته لبخند روی لبم نشست .

با ذوق بلند شدم و سمت ماشین دوییدم .

+سلام

جیمین با هیجان به طرف صندلی عقب برگشت و لپم رو کشید.

_ سلام بی معرفت چطوری ؟ ببینم فکرات رو کردی؟

× بسته جیمین یا مثل ادم سر جات بشین یا پاشو بر عقب جا خوش کن .

مشخص بود تهیونگ از این حالت جیمین که نصفش جلو و نصفش عقبه اصلا راضی نبود .

_ باشه بداخلاق سر جام میشینم .

تهیونگ با دیدن چهره اخمو جیمین سری از روی تاسف تکون داد و از توی اینه جلو به چشمام نگاه کرد.

× حالت خوبه ؟

سری تکون دادم ، نمیتونستم جوابش رو بدم ، اصلا نمیتونستم به چشماش نگاه کنم و دروغ بگم ، ولی میدونستم جوابش رو ندم دست بردار نیست .

+ اره حالم خوبه این چند روز حسابی استراحت کردم و فکر کردم که کجا با هم بریم .

× مطمئنی اصلا رفتی خونه ؟ چرا لباس مدرسه تنته ، اینجا کجاست که منتظرمون بودی؟

با گیجی به لباسام نگاه کردم ، بد گاف داده بودم .

جیمین با حالت تعجب برگشت و دقیق از نظر گذروندم .

_ راس میگه ، چرا اینا تنته!

با استرس پشت سرم رو خاروندم ، کاش حداقل لباس میخریدم یا یه اتوبوسی سوار میشدم که مقصدش نزدیکای خونمون باشه .

از ناچاری سرم رو پایین انداختم و احمقانه ترین چیزی که به ذهنم اومد رو گفتم .

+ رفته بودم خونه دوستم

تهیونگ چشماش رو ریز کرد سری تکون داد.

_ هیچکی ندونه ما که میدونیم تو دوستی غیر از ما نداری پس راستشو بگو جانگ کوک

تو احمقانه ترین حالت ممکن گیر افتاده بودم و واقعا مغزم قفل کرده بود چون نمیدونستم چی بگم

Love or hate?!Where stories live. Discover now