S 2 (1-1)_Why ?

2K 341 236
                                    

⭐ووت فراموش نشه ❤
منتظر کامنتا و حدسیاتتون در طول خوندن داستان هستم پس ببینم چه میکنید 😍

************************************

(جانگ کوک )

از خجالت چشمای نامجون که با ناراحتی نگاهم میکرد سرم رو پایین انداختم ، حاضر بودم هرکاری انجام بدم ولی نامجون رو اینجوری تو این شرایط نبینم .

= تا گزارشتون رو به مدیریت ندادم سریع از اینجا گم شید بیرون .

تهیونگ به وضعیتمون اشاره کرد و حق به جانب به نامجون نگاه کرد.

× پس برو بیرون تا لباس بپو...

= گفتم گم شید بیرون نگفتم لباس بپوشید بعد برید .

جیمین ترسیده به نامجون نزدیک شد.

_ وای اینطوری که نم......

= همین الان

نامجون اینقدر عصبانی بود که حتی نمیخواست بزاره لباس بپوشیم یا به حرفامون گوش بده .

تهیونگ با حرص سری تکون داد و مچم رو گرفت تا با هم از دستشویی که الان محل ابروریزیمون شده بود بیرون بریم .

با حس کردن درد تو مچم برگشتم و بهش نگاه کردم .

نامجون اون یکی دستم رو گرفته بود تا مانع رفتنم بشه ، با حس کردن گرمای دست نامجون دور مچم ترسم دوبرابر شده بود .

= همتون برید غیر از کوک .

تهیونگ دندوناش رو روی هم فشارداد و از پشت دندونای بهم چسبیدش غرید .

× اگر تنهاش نزاریم چی ؟؟

نامجون شونه ای بالا انداخت و با اخم صداش رو بالا برد .

= نمیدونم شاید همین الان زنگ بزنم به خانوادهامون تا بیان و خودتون جریان رو براشون تعریف کنید .

از ترس این که نامجون واقعا این کار رو انجام بده به خودم لرزیدم ، حتی تصور این که مادرم همچین چیزی رو بفهمه میترسوندم و نمیتونستم همچین ریسکی کنم ، اروم دستم رو تکون دادم تا فشار دست تهیونگ رو از دور مچم کم کنم ولی کار ساز نبود .

با خواهش به تهیونگ نگاه کردم و به دستم اشاره کردم .

+ بزار برم ته ته .

تهیونگ بعد از شنیدن صدام با ناراحتی سری تکون داد و بعد از ول کردن دستم با بیشترین سرعت از اون محل دور شد.

Love or hate?!Where stories live. Discover now