S2_ (3_2) Atonement

1.5K 286 271
                                    

⭐قبل از شروع به خوندن روشن کردن اون ستاره کوچولوی پایین یادتون نره ❤

✳✳✳✳✳✳✳✳✳✳✳✳✳✳✳✳

(جانگ کوک)

با شنیدن صدای ساعت موبایلم برای بیدار نشدن بونگ سو که مثل کولا بهم چسبیده بود به سرعت به طرفش نیم خیز شدم و خاموشش کردم .

با دیدن پیامای دیده نشده نامجون خود به خود لبخند روی لبم نشست ، قرار بود امروز ببینمش و این هم ترسناک بود هم هیجان انگیز .

بخاطر بونگ سو نمیتونستم زیاد پیشش برم و حتی نمیتونستم وقتی تو خونم خوب جوابش رو  بدم و چقدر ممنون بودم که اون درک میکرد .

برخلاف جمین و تهیونگ که میدونستم هیچ وقت بهم فرصت بودن با کسایی که برام اهمیت دارن رو نمیدن.

با دودلی به پیامای باز نشدشون نگاه کردم هر کدوم توی این دو هفته بالای ۵۰ بار بهم پیام داده بودن و من حتی به خودم زحمت نداده بودم ببینم چی میگن ‌.

انتخاب کرده بودم ، بالاخره انتخاب کرده بودم که میخوام طرف کسی باشه که قلبم براش هر لحظه میتپه ولی واقعا نمیدونستم چطور میتونم بهشون بگم و باهاشون خداحافظی کنم ، اصلا میزاشتن این اتفاق اروم و بدون هیچ مشکلی بیفته ؟ اگر بهشون میگفتم واقعا به عنوات یه دوست عاشقشونم ولی نه بیشتر قبول میکردن به عنوان دوست کنارم بمونن؟

سر بونگ سو رو از روی بازوم به بالشت تخت منتقل کردم و سعی کردم با ورزش دادن انگشتام درد دستی که از دیشب تا حالا خواب رفته بود رو کم کنم .

نمیدونم چطور نامجون شب تا صبح میزاره من بازوش رو به عنوان زیر سری استفاده کنم و هیچیش نمیشه ولی من حتی نمیتونم از پس وزن سر یه بچه بر بیام .

دیر شده بود خیلی خیلی دیر برای همین با بیشترین سرعت ممکن و در اهسته ترین حالت لباسام رو پوشیدم و به طرف در خروج رفتم .

دودل بودم که بونگ سو رو تنها بزارم یا نه ، اون به شدت از تنهایی وحشت داشت ولی خودمن داشتم اذیت میشدم ، پر بودم از ترسای گاه و بی گاه و شایدم بی معنی که نیاز داشتم دربارش با کسی حرف بزنم ، میدونستم این خودخواهی ولی اگر خودم نمیتونستم به کسی تکیه بدم شاید دیگه نمیتونستم تکیه گاه بونگ سو باشم چون خودم ترک میخوردم و فرو میریختم .

نمیخواستم کسی بفهمه دارم از خونه خارج میشم ، از این که دائم تحت نظر باشم میترسیدم ولی این تقریبا غیر ممکن بود هر چقدرم که در سکوت از خونه خارج میشدم یا با احتیاط رفتار میکردم باز هم کسی بود که دنبالم کنه.

************************************

بعد از تقریبا نیم ساعت اتوبوس به ایستگاه رسید و تونستم با دو ساعت تاخیر به سینما برسم .

Love or hate?!Where stories live. Discover now