✴ اول ووت کنید یادتون نره ❤❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇
(جانگ کوک )
صدا ها رو دنبال کردم و به اتاق بونگ سو رسیدم ، مادرم داشت همه چیز اتاق رو میشکست و سر بونگ سو داد میکشید ، اون بیچارم یه گوشه کز کرده بود و با گریه گوشاش رو گرفته بود .
به سرعت پیش بونگ سو رفتم و بغلش کردم ، بچه بیچاره اینقدر ترسیده بود تا دستای منو دور خورش حس کرد سریع خودش رو تو بغلم قائم کرد .
+اینجا چه خبره ؟
_ اینجا چه خبره ؟ من نمیدونم باید از اون احمق به پرسی، هر شب جیغ و داد میکنه یکی تو اتاقمه .
مجسمه روی قفسه رو ورداشت و به طرف اینه پرت کرد ، از ترس این که شیشه ها به بونگ سو اسیب نزنه خودم رو حفاظش کردم .
_دیگه خستم کرده ، با دست و پای گلی میاد تو خونه همه چیز رو کثیف میکنه ، کل خونه صدای خنده های نحسش میپیچه
مادر با حرص چاقوی توی دستش رو تو عروسکا فرو میکرد و اونا رو از بین میبرد .
_ من دیگه نمیتونم با این توی یه خونه زندگی کنم واقعا باید گورشو گم کنه ، باید مثل مادرش بره زیر یه خروار خاک باید بره .
هق هق بونگ سو شدت گرفت ، وضع روانی مادر دوباره به هم ریخته شده بود و واقعا هر کاری از دستش بر میومد ، با یه گوشه نشستن فقط همه چی بدتر میشد ، باید ارومش میکردم .
بلند شدم و آهسته به طرفش رفتم .
+باشه مامان ، دیگه این کارو نمیکنه باشه .
_ نزدیک تر نیا
چاقو رو به سمتم گرفت و منم به اجبار سر جام وایسادم .
_ از اول نباید بچه اون حشره بی خواصیت رو تو خونم میاوردم .
تا بخوام معنی حرفش رو بفهمم با چاقو به طرف بونگ سو حمله کرد و تنها کاری که ازم بر میومد گرفتن چاقو با دستم بود .
+بسته ، اروم باش ، دوباره معلوم هست چت شده مامان ، خواهش میکنم داری میترسونیش .
مادر همین طور سعی میکرد چاقو رو جلو تر ببره ، بونگ سو هم از وحشت بیشتر به دیوار میچسبید ، باید از اینجا میرفت وگرنه همه چیز بدتر میشد ، باید چیزی که عصبیش کرده رو ازش دور میکردم .
+همین الان پاشو برو تو اتاق من در رو هم قفل کن ، زود
با شنیدن دادم بونگ سو به خودش اومد و با بیشترین سرعت خودش ار از اتاق خارج کرد .
_اون احمق
وقتی مادر میخواست دونبال بونگ سو بره سریع از پشت بغلش کردم و سرم رو روی شونش گذاشتم ، سعی کردم با پایین ترین صدای ممکن کنار گوشش نجوا کنم .
YOU ARE READING
Love or hate?!
Fanfiction🥀 زندگی یه بازی پیچیدست ، بازی که هر لحظه امکان برد و باخت توش وجود داره و حتی به جانگ کوک پسر بچه ای که به امید فرار از قلدرای توی مدرسه یا پیدا کردن اینده روشن تر از خونه دور شده رحم نمیکنه . 🔪 تو این دنیای سیاه که هر کس با هیولای درون خودش برا...