27_I hate you.

2.2K 418 147
                                    


✴ اول ووت کنید یادتون نره ❤

❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇

(جانگ کوک )

صدا ها رو دنبال کردم و به اتاق بونگ سو رسیدم  ، مادرم داشت همه چیز اتاق رو میشکست و سر بونگ سو داد میکشید ، اون بیچارم یه گوشه کز کرده بود و با گریه گوشاش رو گرفته بود .

به سرعت پیش بونگ سو رفتم و بغلش کردم ، بچه بیچاره اینقدر ترسیده بود تا دستای منو دور خورش حس کرد سریع خودش رو تو بغلم قائم کرد .

+اینجا چه خبره ؟

_ اینجا چه خبره ؟ من نمیدونم باید از اون احمق به پرسی، هر شب جیغ و داد میکنه یکی تو اتاقمه .

مجسمه روی قفسه رو ورداشت و به طرف اینه پرت کرد ، از ترس این که شیشه ها به بونگ سو اسیب نزنه خودم رو حفاظش کردم .

_دیگه خستم کرده ، با دست و پای گلی میاد تو خونه همه چیز رو کثیف میکنه ، کل خونه صدای خنده های نحسش میپیچه

مادر با حرص چاقوی توی دستش رو تو عروسکا فرو میکرد و اونا رو از بین میبرد .

_ من دیگه نمیتونم با این توی یه خونه زندگی کنم واقعا باید گورشو گم کنه ، باید مثل مادرش بره زیر یه خروار خاک باید بره .

هق هق بونگ سو شدت گرفت ، وضع روانی مادر دوباره به هم ریخته شده بود و واقعا هر کاری از دستش بر میومد ، با یه گوشه نشستن فقط همه چی بدتر میشد ، باید ارومش میکردم .

بلند شدم و آهسته به طرفش رفتم .

+باشه مامان ، دیگه این کارو نمیکنه باشه .

_ نزدیک تر نیا

چاقو رو به سمتم گرفت و منم به اجبار سر جام وایسادم .

_ از اول نباید بچه اون حشره بی خواصیت رو تو خونم میاوردم .

تا بخوام معنی حرفش رو بفهمم با چاقو به طرف بونگ سو حمله کرد و تنها کاری که ازم بر میومد گرفتن چاقو با دستم بود .

+بسته ، اروم باش ، دوباره معلوم هست چت شده مامان ، خواهش میکنم داری میترسونیش .

مادر همین طور سعی میکرد چاقو رو جلو تر ببره ، بونگ سو هم از وحشت بیشتر به دیوار میچسبید ، باید از اینجا میرفت وگرنه همه چیز بدتر میشد ، باید چیزی که عصبیش کرده رو ازش دور میکردم .

+همین الان پاشو برو تو اتاق من در رو هم قفل کن ، زود

با شنیدن دادم بونگ سو به خودش اومد و با بیشترین سرعت خودش ار از اتاق خارج کرد .

_اون احمق

وقتی مادر میخواست دونبال بونگ سو بره سریع از پشت بغلش کردم و سرم رو روی شونش گذاشتم ، سعی کردم با پایین ترین صدای ممکن کنار گوشش نجوا کنم .

Love or hate?!Where stories live. Discover now