8_ Insect

3.6K 809 45
                                    

بعد از اون روز همه چیز سرعت گرفت خاله چند بار به مدرسه رفت تا با کمک یونگی و هوسوک بتونه مدیریت رو قانع کنه من شرایط ادامه تحصیل حضوری رو در این مدرسه ندارم .

این کار اونطور که به نظر میومد راحت نبود ما مجبور شدیم چندین بار پیش روان پزشک مادرم بریم تا بالاخره راضیش کنیم که گواهی مشکلات روانی مادر رو بهمون بده و یونگی با بدبختی تونست لیست مسافرت های خارجی پدر رو پیدا کنه و همه اینا فقط برای مرحله اول کار بود یعنی ثابت کردن این که پدر و مادرم صلاحیت قیم بودن رو ندارن و خالم قیم قانونیه منه .

هنوز قسمت مهم کار مونده بود اونم این بود توی جلسه اصلی خاله بتونه با دلیل موجه یا حداقل قابل قبول برای مدیرای مدرسه موافقتشون رو برای اموزش غیر حضوری من بگیره .

البته این کار احتمالا توی مدارس عادی سخت نیست ولی مدرسه ما از بهترین مدارس کشور بود که فقط 1٪ مردم اونم افراد خیلی ثروتمند میتونستن ازش استفاده کنن البته کسایی مثل هوسوک هم بودن که با بورسیه وارد مدرسه شده بودن پس خاص بودن مدرسه خودش همه چیز رو در حد وصف نشدنی سخت میکرد .

تو کافه نزدیک مدرسه نشسته بودم و از استرس با پاهام ضرب گرفته بودم ، این ساعت احتمالا بچه ها سر زنگ دوم کلاس ها بودن و البته اخرای جلسه ای بود که برای مساله ادامه تحصیل من برگزار شده بود .

هر بار‌ که به ساعت نگاه میکردم فقط دو الی سه دقیقه گذشته بود نمیدونم زمان برای من دیر میگذشت یا امروز واقعا نفرین شده بود .

+ هی حالت خوبه کجایی .

ترسیده با شنیدن صدا و حس کردن دستی روی شونهام از جا پریدم .

وقتی چهره متعجب خاله رو پشت سرم دیدم اروم شدم ، ولی اینجا بودن خاله یعنی این که جلسه تموم شده بود ، فقط با فکر کردن به این مساله استرسم برای فهمیدن جواب دو برابر شد.

_ چی شد ؟ میتونیم بریم .

+ نه راستش رو بخوای من تمام سعیم رو کردم ولی در نهایت نتونستم موافقتشون رو بگیرم .

در یک آن دید جلوم تار شد و نردبون ارزوهام که برای خودم ساخته بودم نابود شد ، تو این مدت کم اینقدر به خاله وابسته شدم و دوسش داشتم که دائم بدون این که بخوام برای روزای زیبایی که قرار بود کنار هم زندگی کنیم خیال پردازی میکردم .

از اول نباید دل خودم رو خوش میکردم چون زندگی هیچ وقت به من روی خوش نشون نداد که دومین بار باشه ‌.

با صدای خنده خاله هاله اشک روی چشام رو کنار زدم و به خنده زیباش خیره شدم ، چرا میخندید؟

+ باید چهره خودت رو میدیدی واقعا ترسیده بودی .

+خوب هوسوک میتونی بیای بیرون فیلمی که میخواستی رو گرفتی .

Love or hate?!Where stories live. Discover now