S 2 _ (4)Expectation

1.1K 246 367
                                    

Expectation
به معنی انتظار و چشم داشت

(کوک)

با سردرد بدی از خواب بیدار شدم ولی با صحنه ای که مقابلم دیدم شوکه شدم و تمام درد هام رو فراموش کردم ، نویسنده بالای تختم نشسته بود و با لبخند بهم نگاه میکرد ، اون زمان فهمیدم که یکی از شروط تکمیل شده و پارت بعد قرار مهمون چشماتون باشه پس ووت فراموش نشه تا دل نویسنده به رحم بیاد و منو بدبخت نکنه .

⭐ قبل از شروع روشن کردن اون ستاره کوچیک پایین فراموش نشه 💞⭐

❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇❇

(جانگ کوک )

با حس درد و سوزش سرم بیدار شدم امیدوارانه میخواستم باور کنم تمام چیزی که الان تو سرم میچرخه یه دروغ وحشتناک باشه و مغز مریضم برای فرار از یادآوری خاطرات بهم گفته باشه ولی میدونستم هرچی سعی کنم از گذشتم نمیتونم فرار کنم.

میدونستم تو اتاق خودمم ولی خدا خدا میکردم هیچ کس از فرارم بویی نبرده باشه و نفهمیده باشه چه نقشه ای دارم ، اگر اونا میفهمیدن میخوام برم زندگیم برای همیشه نابود میشد و تمام روزنه های امید نجات پیدا کردنم بسته میشد .

با حس سنگینی روی دستم با تعجب به فردی که کنارم خوابیده بود نگاه کردم ، جثه و اندام ریزی داشت و موهای قهوی کم پشتش تنها چیزی بود که میتونستم ببینم .

شبیه جیمین به نظر میرسید ولی مطمئنا جیمین از این ادم نحیف که به راحتی میتونستم استخوناش رو از زیر پوست نازک روشون ببینم پر تر بود .

با کنجکاوی سعی داشتم دستم رو تکون بدم تا بیدار بشه ولی تمامی کارهام بی نتیجه بود ، جوری خوابیده بود که انگار مدت زیادی بود که خواب راحت به چشمش نیومده ، چجوری اینقدر راحت به خودش اجازه داده بود روی دست من خوابش ببره ، چرا حس میکردم این ادم رو میشناسم در حالی که صورتش رو ندیده بودم ، حس میکردم یه دوست کنارم از نگرانی خوابش برده ، ولی من کسی رو با این خصوصیات بدنی نمیشناختم ؟!

دستم رو برای بار دیگه تکون دادم ولی گویا زیاده روی کردم چون مقداری تکون خورد و بعد از اون سر جاش نشست ، با دیدنش نفسم برید ، امکان نداشت اون اینجا کنارم باشه .

_ کوک حالت خوبه ، وای خدای من بالاخره به هوش اومدی ؟ نمیدونی چقدر نگرانت بودم .

با شوک به هونگ جو نگاه کردم و به صورت لاغرش دست زدم ، میتونستم نرمی پوستش  و سختی استخونی که از شدت لاغری بیرون زده بود به خوبی حس کنم ، پس خواب نبود ، ولی اینجا چه خبر شده بود ؟

+ هونگ جو ؟! تو توی اتاق من چیکار میکنی ؟ اینجا چه خبره .

بدون این که جوابم رو بده با نگرانی دستی روی پیشونیم گذاشت و سری تکون داد .

Love or hate?!Where stories live. Discover now