"سكس كافي نيست؟"

"هاه؟" قراره سكس داشته باشيم؟

"فكر كردي فقط قراره اسپنكت كنم و به فاكت ندم؟" اون پرسيد و من شونه هام رو بالا انداختم.

"تو ميبيني،اسپنك كردن طوريه كه منو تحريك ميكنه. درد و لذتي كه تو داري منو خيلي تحريك ميكنه."

"اما اين بهم اسيب ميزنه." من گفتم و بخش لذت رو كاملا باور نكردم.

"فقط صبر كن تا انجامش بدم." صداش تغيير كرد و عميقتر شد.

"من فقط گفتم اين كاره ميكنم." گفتم و دستام رو از سينه ام برداشتم.

"من فقط يه چيزي بعدش ميخوام."

"و اون چيه؟"اون پرسيد و دوباره از تخت بلند شد و به سمتم اومد.

"من ميخوام بيشتر راجع بهت بدونم." من به ارومي گفتم.چشماي اون پايين افتاد و اخم كرد و ابروهاش كمي توي هم رفتن.

"من يه ادم كسل كننده ام،چيز زيادي نيست كه بدوني."

اون به ارومي گفت و تكه اي از موهام رو پشت گوشم گذاشت و من به ارومي به لمس اون تكيه كردم.

"من مطمئنم كه فرق داره." زمزمه كردم،چشمام رو بستم همونطور كه گونه هام رو نوازش مي كرد.

چشمام رو باز كرد و به چشم هاي سبز زيباش خيره شدم.ميدونم كه اون نميخواد با من صحبت كنه ولي اونم گفت كه تلاش ميكنه.

"باشه،بعدش صحبت ميكنيم،خوبه؟" اون گفت و شصتش رو روي گونه ام حركت داد.

من نميتونستم كاري كنم كه جلوي لبخند بزرگم رو بگيرم.

"ممنون."

"تو باعث ميشي چيزي رو حس كنم كه خيلي وقته تجربه اش نكردم،اليسون."
اون زمزمه كرد و حالتي از درد توي صورتش نمايان شد.

"براي من هم همين طوره." گفتم و منظور داشتم.

مدتي ميشه كه از قرار من و نايل ميگذره و من نتونستم كسي رو پيدا كنم كه همچين حسي بهم بده تا وقتي كه هري رو ديدم.
اون چيزي نگفت،به طور عادي هم اون چيزي نميگه.

اون دستش رو بالا اورد و دور گردنم انداخت و منو به خودش نزديك تر كرد.لب هام رو با لب هاش محاصره كرد،زبونش خيلي اروم لب هام رو از هم جدا كرد و وارد دهنم شد.ناله كردم هم زمان كه زبون هامون باهم حركت مي كرد.دستش به پشتم رفت و منو بيشتر به خودش نزديك كرد.برامدگيش روي من قرار گرفت.لب هاش رو از من جدا كرد و بهم خيره شد.

"من اسپنكت ميكنم و بعدش قراره به فاكت بدم." اون زمزمه كرد و انگشت اشاره اش رو گونم حركت مي كرد.

شكمم پيچ خورد.

"باشه." اروم گفتم و سرم رو تكون دادم.

"لبت رو داري گاز مي گيري." اون به نرمي گفت و چونم رو گرفت و لبم رو از بين دندونام ازاد كرد.

DominantWhere stories live. Discover now