"اینطوری فکر میکنی؟"

من پرسیدم و به پایین نگاه کردم.

"من لباستو دوست دارم!"

من ازش تعریف کردم و نگاهی به لباسش انداختم. استفانی موهاش فر و پخش بود همونطوری که ازم خواسته بود آرایش چشماش طوسی و سیاه بود، رژ لبی نزده بود و لباسش قرمز و کوتاه بود. نیاز که بیشتر توضیح بدم؟

"فقط برای مردم خوشگل شدم."

اون سرخ شد و به آینه نگاه کرد.

"حاضری که بریم؟"

"آره فقط بذار از دستشویی استفاده کنم."

من خندیدم و اون اتاقو ترک کرد.

"چند دقیقه دیگه بیرونم."

من شلوارم رو پایین کشیدم و روی دستشویی نشستم. دستم رو به سمت کیفم دراز کردم و گوشیمو بیرون آوردم. گوشیم رو چک کردم و هیچ تماس و میس کالی نداشتم. مثل همیشه. آهی کشیدم و گوشیم رو خاموش کردم. کارم توی دستشویی تموم شد.

"بالاخره!"

استفانی وقتی وارد نشیمن شدم گفت، لیام از روی مبل بلند شد و لبخندی بهم زد.

"خوشگل شدی آلیسون!"

اون گفت و لبخندی زد و من هم درجوابش لبخندی زدم.

"ممنون لیام، توهم خوب شدی!"

من ازش تعریف کردم، اون یه شلوار سیاه و یه لباس بنفش وی نک که به خوبی ماهیچه هاش رو نشون میداد پوشیده بود.

"آه، ممنون."

اون گفت و شونه هاش رو بالا انداخت. از کنارم گذشت و وارد آشپزخونه شد. من کمی جلو رفتم و لویی داشت به استفانی کمک می کرد که کتش رو بپوشه. اون بهم نگاه کرد و لبخندی زد، به سمتم اومد و کمی بغلم کرد.

"سلام، آلیسون!"

اون وقتی رهام کرد گفت.

"آماده ای که امشب خوش بگذرونی؟"

"حدس میزنم."

من گفتم و اون چشماش رو چرخوند و خندید، اون امشب خیلی بامزه شده. جین سیاه و یه لباس آبی که یه چیزایی روش نوشته شده. جینی که پوشیده بود به اندازه ای که هری تو پلی روم پوشیده بود تنگ نبود...هری. ذهنم همیشه به سمت هری میره. اونو به عقب ذهنم هل دادم و به استفانی نگاه کردم.

"به هر حال کجا میریم؟"

من ازش پرسیدم و به ساعت تلویزیون نگاهی انداختم، تقریبا 11 شبه.

"اوه."

اون راجبش فکر کرد و نگاهی به لویی انداخت و اون پوزخند زد.

"داشتم فکر می کردم که به The Circle Club بریم."

لویی وقتی لیام برگشت گفت.

DominantWhere stories live. Discover now