"پس، فقط بیا. لطفا."

اون گفت و لب پایینش رو کمی آویزون کرد. من لبخند زدم.

"بذار لباسام رو عوض کنم."

من گفتم، چرخیدم و به سمت اتاقم رفتم. صدای پای هری از پشتم میومد و میدونم که اون دنبالم میکنه.

ما به اتاقم رسیدیم، اون توی چارچوب در موند و به اون تکیه داد. منو نگاه میکرد که به سمت دراورم رفتم و یه شلوار یوگا درآوردم و اونو پوشیدم. من جرسیم رو درآوردم و به سرعت به هری نگاه کردم، سرخ شدم و میدونستم که اون منو میبینه که دارم لباس عوض میکنم. یکی از سوتین هام رو از دراور بالایی بیرون آوردم و به سرعت پوشیدم و یه لباس v-neck مشکی پوشیدم.

"من فقط باید اتوی موم رو بردارم و بعدش میتونیم بریم."

من بهش گفتم و اون سرش رو تکون داد و یه سایه از لبخند روی لباش بود. دنبالم تا حموم اومد. من اتو موی صورتیم رو از برق درآوردم و سیمش رو دورش پیچیدم و دوباره به سمت هری چرخیدم.

"آمادم."

من گفتم اون دوباره سرش رو تکون داد و بیرون رفت. من به خودم تو آینه نگاه کردم، آرایش! کیف لوازم آرایشم رو از کانتر برداشتم و روی اتو موم گذاشتم و از اتاق خارح شدم و به هال رفتم.

"همه چی رو برداشتی؟"

اون پرسید، من به وسایل توی دستم نگاه کردم.

"یپ."

من 'p' رو محکم گفتم.

"پس، بیا بریم."

اون پوزخند زد و کلید ماشین رو از جیبش درآورد.

من گوشیم رو از مبل و بعدش کلید رو از کلید آویز برداشتم. رفتم بیرون و هوای سرد یهویی بهم خورد.

"اوه مای گاش، خیلی سرده."

من گفتم و دندونام بهم میخوردن وقتی داشتم در رو قفل میکردم و دستگیرش رو کشیدم تا مطمئن بشم در قفله. چرخیدم و به سمت ماشین گرون هری رفتم. اون در رو برام باز کرد و من سوار شدم و کمربندم رو بستم. هری در رو باز کرد و سوار شد و اون رو بست.

رانندگی با گوش کردن به موسیقی که اون گذاشته بود گذشت. آهنگش خیلی آروم بود، تقریبا مجبورم میکرد تا خونش بخوابم. من به استف یه تکست دادم که وقتی اومد خونه و متوجه شد من نیستم نگران نشه.

"میتونم ازت یه سوال بپرسم؟"

هری وقتی وارد بزرگراه شدیم پرسید. من بهش نگاه کردم.

"حتما."

"چه اتفاقی بین تو و دوست پسر قبلیت افتاد؟"

اون گفت و شکمم پیچ خورد.

"داستانش طولانیه."

من زمزمه کردم و به بیرون از پنجره نگاه کردم.

DominantWhere stories live. Discover now