part 54

421 38 0
                                    

خدای من،این پسر بازیگوش با کت و شلوار و انبوهی کلاه روی سرش و کفشای زنونه تو دستاش شبیه احمقا شده و داره خیلی مسخره رفتار میکنه.
من این هری بازیگوش و شوخ رو دوست دارم.این هری با تک تک رفتارهاش قلبم رو قلقلک میده و باعث میشه من لبخند بزنم.
این لبخند با خنده های قبلی خیلی فرق داره،بدون اینکه از من بپرسه رو صورتم میشینه و تا وقتی که دلش نخواد نمیره.
_منظورت چیه؟چی میگی؟نمیفهمم!
با خنده اینو به هری گفتم ،انا هری دوباره یه قیافه مسخره نشونم داد و با همون حالت مسخره به سمت حمام رفت و منم فقط مسیرشو دنبال کردم و اجازه دادم کاری که میخواد بکنه رو انجام بده.
بعد چند دقیقه هری در حمام رو باز کرد و به سمت من اومد،کفش هایی که تا چند دقیقه پیش تو دست هاش بود رو با یه دست نگه داشته بود .
هری دقیقا رو به روی من وایستاد و یه رژ همرنگ لباسم که تقریبا نو بود و ازش استفاده نکرده بودم رو جلوم نگه داشت.
_منظورم اینه،یه رنگ درست حسابی به صورتت بده.
_بی خیال هری...
_امیلی!یا همین الان جلوی آیینه میری و کاری که بهت گفتم رو میکنی یا مجبورت میکنم...
با یه صورت دو دل و پر از تردید بهش نگاه کردم،هری مشکی رو جلوم گرفت و بهم اشاره کرد که بگیرمشون...
_این رو هم بپوش!
کفشا رو از دستش گرفتم و رو لبه ی تخت نشستم تا کفشم رو بپوشم.
_هری بی هیال اون رنگ رژ بشو،خیلی واسه من پررنگه.
_همممم،پس نمیخوای رژ بزنی؟
_نه فکر نکنم...
_پس باید مجبورت کنم؟
هیچی نگفتم و فقط به هری نگاه کردم.
هری سرش رو تکون داد و به سمت کمد رفت.
شال گردن رو از گردنش باز کرد و کلاه ها رو دقیقت گذاشت جایی که قبلا بودن.
خیلی آروم سمت من اومد و کنارم رو تخت نشست و من هنوز داشتم به حرکات ریزش نگاه میکردم.
_هنوز نمیخوای رژ بزنی؟
_نه!
هری سرش رو تکون داد و کاملا به سمت من چرخید ...
.
تا چند ثانیه پیش منتظر بودم تا ببینم عکس العمل هری قراره چی باشه اما الان با خودم میگم که ای کاش کنجکاوی رو میذاشتم کنار و به حرفش گوش میدادم،هری داشت با تمام توانش قلقلکم میداد و بدنم به لرزش دراومده بود.
صدای شلیک خندم به آسمون رفته بود.
_هری بس کن.....آاآاآاآاهههه....خدای بزرگ.....هری دست بردار...

Pretty Hurts [Harry Styles]Where stories live. Discover now