part 52

410 39 0
                                    

چند تا پله رو بالا رفتم،اما یه صدایی از پشتم میومد برگشتم که ببینم چرا هری داره دنبالم ؟
اما حالا آرزو میکنم که کاش بر نمی گشتم و یه راه دیگه ای رو انتخاب میکردم.
برگشتم و تنها چیزی که دیدم یه جفت چشم سبز بود که توی چشمای من خیره شده بود و طرح اونا واسه من خیلی بد بود.
چون ریشه های اون حس قوی رو محکم میگرفت و جاشو توی قلبم سفت میکرد.
با برگشتنم و شک نقش چشمای هری تعادلم رو از دست دادم نزدیک بود که از ده تا پله بیوفتم.
اما تنها چیزی که الان حس میکنم اینه که دستای قوی هری دور کمرمه و بخشی از موهای خیسم روی صورتشه ولی اون هنوز چشماشو ازم ندزدیده.
قبل از اینکه کار اشتباهی بکنم سرم رو میندازم پایین و حلقه ی دستای هری رو از دور کمرم آزاد میکنم و حرفی که میخواستم چند دقیقه پیش بزنم رو میزنم.
دقیقا مثل اینکه اتفاقی نیوفتاده.
_کجا داری میای؟
هری یه لبخند نصفه زد و خیلی سریع جواب مت رو داد.
_اومدم کمکت کنم یه لباس درست و حسابی انتخاب کنی.مثل اینکه داری با من میری!!همه نگن یه بیمار زنجیره ای رو با خودش آورده.
یه لبخند تلخ رو صورتم نشست.آره،من یه مریض لعنتیم،یه بیمار روحی روانی ام که باید خیلی قبل تر از این بستری میشدم و تو داری بدون اینکه حتی بخوای اینو به رخ من میکشی و من هم نمیتونم چیزی بگم و کاری کنم جز اینکه ساکت باشم و به بالا رفتن از پله ها ادامه بدم.
رفتم توی اتاق و جلوی در کمدم وایستادم و یه نگاه به پشتم کردم.هری توی چهارچوب در وایستاده بود و تمام حرکاتم رو زیر نظر داشت.
_بیا تو
با یه صدای آروم بهش دستور دادم و اونم فورا اومد کنارم وایستاد.یه لباس مشکی تا روی زانو رو تو دستم گرفتم، ساده بود اما کاملا برامدگی های بدنم باهاش معلوم میشد،تو اون یکی دستم یه لباس سبز داشتم که جلوش کوتاه بود و پشتش بلند و روی قسمت بالا تنش یه عالمه طرح و رنگ مختلف بود.
لباس ها رو جلوم گرفتم و جلوی هری وایستادم تا کمکم کنه.
هری دستشو کرد لای موهاش و از قیافش معلومه که انتخاب واسش سخته.
نمیدونم چرا ولی حس میکردم یه چیز بهتری میتونم پیدا کنم.
تو کمدم رو یه بار دیگه نگاه انداختم و چشمم به یه لباس قرمز بلند افتاد.
از کمد بیرون آوردمش و رو به روم نگهش داشتم.
_اینم هست ... فکر کنم...
با دیدن لباس هری یکی از اون لبخند هایی که میتونست دل هر دختری رو ببره تخویلم داد.
_آره ، همین خوبه،هم مناسب تره ،هم با لباس من سته..
و با گفتن حرفش یه دست رو کتش کشید.

Pretty Hurts [Harry Styles]Where stories live. Discover now