part 48

428 39 0
                                    

پوستم به رنگ قرمز در اومده و از چهره ی هری معلوم بود که خیلی خودشو کنترل کرده تا نخنده،دارم با خودم کلنجار میرم که چی بگم؟!؟ من اصن باید حرفی بزنم!؟ یا ساکت و بی توجه ازش رد بشم!؟اگه این عصبانیت تو وجودم نبود،حتما موقعیت دوم رو انتخاب میکردم،ولی این خشم که توی وجودم داره فوران میکنه،نمیذاره درست فکر کنم و راه درست رو انتخاب کنم و وقتی فهمیدم که حساسیت نشون دادن و داد و هوار کردن همه چیو بد تر میکنه،خیلی دیر شده بود.
_هری، بس کن،من دیگه نمیتونم تحمل کنم،چند بار هم بهت گفته بودم،هر کاری میکنی بکن،فقط دست از سر من بردار،من اون کسی که تو فکر میکنی نیستم،لطفا همه چیو سخت تر نکن.
_امیلی! آروم باش،من قصدی نداشتم،نمیخواستم ناراحتت کنم.
_نه هری!این درست نیست!من تو ارتباط برقرار کردن با دیگران مشکل دارم و تو داری همه چیو بد تر میکنی...
خرفم نصفه موند وقتی سوفیا اومد تا مطمئن شه که حالم خوبه.
_امیلی!؟همه چی خوبه!؟
یه نفس عمیق کشیدم و رفتم تو کلاس،نه هیچ چیز خوب نیست،همه چی افتضاحه و من دارم از این موش و گربه بازی خسته میشم.
********
.
|یک ماه بعد|
.
یک ماه از آخرین باری که هری رو دیدم میگذره،سی روز از اون نوقعی که با چشمای متعجب داشت تمام حرکاتم رو دنبال میکرد،چهار هفته از اون روزی که داشتم مثل دیوونه ها هری رو سرزنش میکردم،همون روزی که سوفیا اومد و هری بی گناه ذو از فریاد های الکی من نجات داد،ولی من آرزو میکردم کاش نمیومد و میذاشت حداقل واسه چند دقیقه هم که شده چهره ی پر از سوال هری رو بیشتر تو ذهنم حک کنم.
_امیلی! میشه بیام تو؟!
آدری با همون مظلومیت همیشگی اون جلو و لبخند زد.
_آره عزیزم،بیا تو.
_این صبح زود واسه تو اومد...
یه پاکت داد دستم و با کنجکاوی توی کاغذ سرک کشید!
_چی نوشته؟!از طرف کیه؟چی میخواد؟
با صدای بلند شروع کردم به خوندن...
|خانم امیلی بردلی:
با عرض سلام،به اطلاع میرسانیم که روز یکشنبه ،در سالن بزرگ مراسمات مهمانی میان دوره برگزار می شود.
باعث افتخار ماست که در این مهمانی حظور داشته باشید و باعث درخشش مجلس شوید.
با تشکر-کالج بروک|

Pretty Hurts [Harry Styles]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant