part 25

618 57 0
                                    

_هی....
با تک تک کلماتش،لبخند روی چهره ی آرومش نقش میبست.
_ام...میخواستم تشکر کنم...میدونی؟بابت کمکت تو کلاس.
_اوه ....نه....مشکلی نیست،نیازی به تشکر نیست.
سعی کردم موقع حرف زدنم،یه لبخند مصنوعی از روی ادب بزنم. ولی فکر نمی کنم زیاد کار سختی باشه،چهره ی معصوم و پاک این دختر،باعث لبخند زدن من میشه،ولی نمیدونم این لبخند از روی دلسوزی هست یا واسه اینه که از نوع حرف زدن بدون استرسش لذت می برم.
هی....من از این دختر خوشم میاد☺
_به هر حال من سوفیا هستم .
_امیلی.....از آشنایین خوش بختم سوفیا....
_منم همینطور امیلی،میگم...تو کار خاصی داری؟کلاس یا یه چیزی مثه این؟
_نه فکر نمی کنم...تا کلاس بعدیم یه مقدار وقت دارم،میخواستم برم یه جایی بشینم.
_من یه جایی رو میشناسم،توی خیابون کناری،خیلی جای لوکسی هست.
و بعد دست سردمو که کنار تنم بود،با دست عای گرمش گرفت و دنبال خودش کشوند.
ه⚫⚫⚫⚫⚫
بعد از چند دقیقه راه رفتن به یه کافی شاپ رسیدیم. همونجوری که سوفیا گفته بود ، جای خیلی لوکس و مدرن ولی در عین حال کلاسیک بود‌.
سر یه میز دو نفره نشستیم و به منو نگاه کردیم.من چای با کیک سفارش دادم و اون هم قهوه یدیوار سفارش داد.
جفتمون منتظر بودیم تا سفارش هامونو بیارن و منم از فرصت استفاده کردم و به اطرافم نگاهججج کردن.
جای زیاذ شلوغی نبود ، فقط یه دختر و یه پسر پشت یه میز، گوشه ی کافی شاپ نشسته بودن.
روی دیوار پر از تابلو های مختلف و جور واجور بود، از شهرها گرفته تا تمام آدم های معروف و مشهور.
_امیلی؟تو زیاد عادت به حرف زدن نداری؟نه؟
به سمت سوفیا برگشتم و به حرفش توجه کردم تا بفهمم چی میگه...
_نه راستش،من زیاد اهل حرف زدن نیستم...
خوب راستش من قبلا اهل حرف زدن بودم،خیلی هم زیاد،ولی بعد از اتفاقات مختلفی که توی زندگیم،دیگه لازم نمیبینم زیاد حرف بزنم.
ولی فکر نمی کنم باید همه ی اینا رو به سوفیا بگم.....باید بگم؟!!

Pretty Hurts [Harry Styles]Where stories live. Discover now