part 1

2.8K 130 9
                                    

_ام امیلی امیلی بلند شو دیرمون میشه هاااااا....
با صدای مثل فرشته ی آدری بیدار شدم.
وقتی چشامو باز کردم یه لبخند از سر امید زد و خوشحال شد.
_خوشم اومد زود بلند شدی
بهش لبخند زدم و لپشو کشدم.
روی موهای بی نقصشو بوسیدم.
همیشه تعجب میکردم که یه بچه ی کوچیکی مثل آدری چجوری میتونه اینقدر قشنگ موهاشو ببنده.
از جام پاشدم و خیلی سریع رفتم تو دستشویی.
فورا آب رو باز کردم و اجازه دادم آب داغ توی هوای سرد از روی تمام بدنم رد بشه و همه ی بدی و خستگیمو بشوره و ببره.
بعد از اینکه خودمو شستم فورا خودمو خشک کردم تا یخ نکنم.
لباسای امروزم انتخاب کردم و شروع کردم به پوشیدن:
یه شلوار جین تنگ که روی زانو و رونش ساییده شده بود و تا بالای نافم میومد،نیم تنه ی مشکی آستین بلندمو پوشیدم و بعد بوتهای پاشنه داره بلندمو پوشیدم،کیف و کتابامو و وسایل همیشگی مثل موبایل و هندزفری و عینک و رمان کلبه ی عمو تام رو بر داشتم.
دمه در یادم افتاد که کلاه و کاپشنم جا مونده تو اتاق.
برگشتم و از تو کمد برش داشتم و از پله های مارپیچ درازمون رفتم پایین.
_صبح بخیر فرشته ی بابا
صدای پدرم تو گوشم پیچید و یه لحظه مورمورم شد.
چقدر حسه بدیه که یه زمانی از مهمترین فرد زندگیت متنفر باشی ولی در عین حال عاشقانه بخوای بقلش کنی و بگی این حسم دست خودم نیست و دوست دارم محکم بقلت کنم.
_صبح بخیر
با یه صدای خفه گفتم.
صبحانم رو خوردم و میخواستم راه بیوفتم که بابام گفت:
_امروز زیاد خودتون رو خسته نکنید،کارتون هم تموم شد مستقیم بیاید خونه مهمون دارین!
_کی؟
یه لبخند زد و گفت:
_خودتون میفهمید

Pretty Hurts [Harry Styles]Where stories live. Discover now