همونطور که حوله رو دور پایین تنش محکم میکرد از اتاق بیرون اومد .موهای خیسش رو از تو صورتش کنار زد و از قهوه جوشی که ساعتی قبل موقع بیدار شدنش روشن کرده بود فنجونی قهوه برای خودش ریخت . مشغول قهوه ش بود که صدای باز شدن در رو شنید .
خب حقیقتش به نایل نمیومد اینقدر سحر خیز باشه .
زین به ارومی به سمت اتاق میرفت که صدای زنونه ای رو از پشت سرش شنید
سریع و با تعجب برگشت . خانومی میانسال که شباهت زیادی با لیام داشت پشت سرش ایستاده بود و با چشم های درشت شده به زین نگاه میکرد .
-من ...من خیلی متاسفم من فکر نمیکردم وقتی لیام نیست کسی بیاد اینجا فقط خواستم یه چک کنم . اما...شما کی هستید ؟
زین متوجه موقعیت خودش شد به حوله ش چنگ زد و با عجله گفت
-من مهمونم اینجا در واقع . الان برمیگردم .
و با سرعت داخل اتاق رفت و در رو بست . مطمئن بود خانومی که باهاش مواجه شده الان کارن یا همون مادر لیام باید باشه .
با کف دست ضربه ی ارومی به پیشونیش زد .
از این بهتر نمیشد با مادر لیام مواجه بشه ! لباسش رو سریع پوشید و جلوی آینه رفت و از آراسته بودن خودش مطمئن شد و از اتاق بیرون اومد
کارن روی مبل نشسته بود و سرش پایین بود با اومدن زین از جاش بلند شد که زین به سمتش رفت
-خیلی متاسفم و سلام !
کارن لبخندی زد و با مهربونی دستش رو فشرد
-سلام . من متاسفم در حقیقت فکر نمیکردم وقتی لیام نیست دوستش یا ... شما دوستش هستید درسته ؟
-بله بله من دوستش هستیم و مهمون چند روزه ش در حقیقت .
-درسته . بله فکر نمیکردم کسی بیاد اینجا اومده بودم سری به خونه بزنم . من مادر لیامم . کارن پین و شما ؟
-زین مالیک و از دیدنتون خیلی خوشبختم و بازم ببخشید بابت اونجور دیدنتون
کارن خندید و روی مبل نشست و زین به آشپزخونه رفت و فنجونی قهوه برای کارن اورد . تحت تاثیر مهربونی و وقار اون زن کمی از استرس اولیه ش کم شده بود اما بازم ...لعنت...لیام باید بهم میگفتی !
کارن با تشکری فنجون رو گرفت زین سمت دیگه ی مبل نشست .
کارن-در واقع این هیچوقت پیش نیومده بود من کسی رو اینجا ببینم چه برسه به وقتی که لیام خودش نیست . باید خیلی به لیام نزدیک باشی
زین خندید و گفت
-نمیدونم حقیقتش ! این به خاطر این بود که لیام احساس کرد بهتره من یه مدت تغییر مکان بدم تا بهبود پیدا کنم
ESTÁS LEYENDO
Never Again [Ziam]
Fanfic- when ? - I don't know - maybe later ? -No, never again ------------- - didn't you say never again? - No , not gonna lose you again - but no , never again! **** -کی ؟ - نمیدونم - شاید بعدا ؟ - نه ، هیچوقت دیگه ---------- - مگه نگفتی هیچوقت دیگه...