chapter 49

2.5K 321 250
                                    




زنگ بلند موبایلی که کنار سرش افتاده بود باعث شد از خواب بیدار بشه چشماشو مالید و دور ورش رو نگاه کرد . توی هتلی بود که از طرف شرکت براش تدارک دیده بودن و میون برگه ها خوابش برده بود تلفن رو جواب داد و کنار گوشش گذاشت

-چطوری پسر ؟

گلوشو صاف کرد و گفت

-نمیدونم هنوز فرصت نکردم لود شم !

-اوه خواب بودی ؟ شرمنده فکر کردم تا الان باید بیدار شده باشی طبق معمول ساعت 7 اخه

-نه میدونم مشکلی نیست ایدن تا دیر وقت روی مدارک کار میکردم .

-اوه آره در اصل زنگ زدم ببینم چی دستگیرت شد ؟

-اومــــــم این پرونده ها خیلی خوب کاور شده و مشکلی توشون نیست در واقع و خیلی هم اسم از هریس تو اینا نیست بیشتر مدارک به نامه ... زین مالیک عه .

-فکرشو میکردم . دستای خودش رو پاک نگه داشته

-اما خب مدارک اصلی اینا نیستن . من باید به اونا دسترسی داشته باشم

-فکر میکنم باید حکم قضایی داشته باشی از دادگاه خوده نیویورک . چند هفته ای طول باید بکشه ولی

-نه ببین بسپرش به من

-باشه پس برو ببینم چیکار میکنی . باهام در تماس باش

-فعلا

لیام گوشی رو قطع کرد و روی میز پرتش کرد . دستی به موهاش کشید بلند شد کمرش خشک شده بود به خاطر حالت خوابیدنش .

شب قبل ذهنش اونقدر مشغول بود که نتونسته بود بخوابه و ترجیح داد به سراغ کار بره قبل اینکه به ذهنش اجازه بده بره سراغ اون قسمتی که نمیخواد راجبش فکر کنه

دوش کوتاهی گرفت و اماده شد مدارک رو جمع کرد و به سمت شرکت رفت

وارد دفتر آرون شد . آرون استقبال گرمی ازش کرد اما لیام فقط به سلام خشکی بسنده کرد و سریع سراغ مطلب رفت

-من نیاز به مدارک اصلی مالکیت اون زمین ها دارم .

-میدونم دنبال چه مدارکی میگردید اما دسترسی به اون ها براتون ممکن نیست

-ببینید اگر میخواد این پرونده به دادگاه نرسه باید با من همکاری کنید وگرنه من اینو از طرف شرکت پیگیری خواهم کرد

-فقط اجازه ی اینکار رو اقای مالیک باید بهتون بدن .

لیام گوشه ی لبش رو گاز گرفت و کمی عقب کشید

آرون متوجه تردیدش شد و اضافه کرد

-متاسفم در اختیار من نیست فقط خودشون میتونن

-خیلی خب من میخوام ببینمشون پس

-فکر کنم ایشون جلسه داشته باشن

Never Again [Ziam]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora