نیک کنار لیام ایستاد و به ارومی تکونی بهش داد
لیام که باحالت هشیار خوابیده بود از جاش پرید و اطراف رو نگاه کرد روی نیمکت کنار ای سی یو خوابش برده بود
دستی به صورتش کشید و نگاهشو به نیک دوخت
نیک-حداقل برای یه استراحت میرفتی خونه .
-ساعت چنده ؟
نیک نگاهی به ساعتش کرد و گفت
-پنج صبح
-به هوش نیومده ؟
-نه هنوز وضعیتش همونطوریه
کنار لیام نشست
لیام-تو چرا اینجایی ؟ ایدن کجاست ؟
نیک-ایدن خونه ست.اون همکارش مایکل هم رفت دو ساعت پیش. منم اومدم اینجا تا چیزی رو بهت بگم گمونم خودت بخوای پیگیری کنی
لیام صاف نشست و با اخم منتظر موند
نیک-ضارب زین رو دستگیر کردن!
لیام از جاش بلند شد و ایستاد
دستشو توی موهای پریشونش کشید و از لای دندوناش گفت
-حرومزاده . تاوانش رو میده
نیک-اروم باش چون حرفم ادامه داره . اعتراف کرده از جردن هریس دستور گرفته
لیام با ابروهای بالا رفته منتظر موند
نیک-این یعنی کار هریس تمومه . با تمام مدارکی که جمع کردی و حالا هم این تکمیلش کرد . فقط باید بیای و به جریان بندازی قرار بازداشت برای هریس صادر شده . باید بیای برای قرار دادگاه برای پرونده اقدام کنی و کارش تمومه
لیام نیشخندی روی لبش شکل گرفت و پرسید
-همین امروز میرم دنبالش هرچه زودتر باید تمومش کنیم . من نمیخوام زین وقتی مرخص شد هم درگیر این ماجرا باشه هنوز . من تمومش میکنم
نیک-میخوام بگم امروز نه تو خسته ای داغونی اما میدونم که حریفت نمیشم. پس بیا بریم یه سر ببرمت خونه اماده شو و بعد میریم دادگاه ایدن هم خودشو میرسونه
لیام –فقط قبلش ...من باید زین رو ببینم هرطور شده .
نیک دستی روی سرشونه لیام گذاشت و گفت
-من پایین منتظرتم .
و از لیام دور شد
لیام از پرستار اجازه ی ملاقات خواست و داخل ای سی یو رفت
چند قدم عقب تر از تخت زین ایستاد
زین به ارومی اونجا خوابیده بود و سینه ش برای نفس گرفتن بالا پایین میشد دستگاه هایی بهش وصل بود
YOU ARE READING
Never Again [Ziam]
Fanfiction- when ? - I don't know - maybe later ? -No, never again ------------- - didn't you say never again? - No , not gonna lose you again - but no , never again! **** -کی ؟ - نمیدونم - شاید بعدا ؟ - نه ، هیچوقت دیگه ---------- - مگه نگفتی هیچوقت دیگه...