chapter 63

3K 329 189
                                    




           

نیک کنار لیام ایستاد و به ارومی تکونی بهش داد

لیام که باحالت هشیار خوابیده بود از جاش پرید و اطراف رو نگاه کرد روی نیمکت کنار ای سی یو خوابش برده بود

دستی به صورتش کشید و نگاهشو به نیک دوخت

نیک-حداقل برای یه استراحت میرفتی خونه .

-ساعت چنده ؟

نیک نگاهی به ساعتش کرد و گفت

-پنج صبح

-به هوش نیومده ؟

-نه هنوز وضعیتش همونطوریه

کنار لیام نشست

لیام-تو چرا اینجایی ؟ ایدن کجاست ؟

نیک-ایدن خونه ست.اون همکارش مایکل هم رفت دو ساعت پیش. منم اومدم اینجا تا چیزی رو بهت بگم گمونم خودت بخوای پیگیری کنی

لیام صاف نشست و با اخم منتظر موند

نیک-ضارب زین رو دستگیر کردن!

لیام از جاش بلند شد و ایستاد

دستشو توی موهای پریشونش کشید و از لای دندوناش گفت

-حرومزاده . تاوانش رو میده

نیک-اروم باش چون حرفم ادامه داره . اعتراف کرده از جردن هریس دستور گرفته

لیام با ابروهای بالا رفته منتظر موند

نیک-این یعنی کار هریس تمومه . با تمام مدارکی که جمع کردی و حالا هم این تکمیلش کرد . فقط باید بیای و به جریان بندازی قرار بازداشت برای هریس صادر شده . باید بیای برای قرار دادگاه برای پرونده اقدام کنی و کارش تمومه

لیام نیشخندی روی لبش شکل گرفت و پرسید

-همین امروز میرم دنبالش هرچه زودتر باید تمومش کنیم . من نمیخوام زین وقتی مرخص شد هم درگیر این ماجرا باشه هنوز . من تمومش میکنم

نیک-میخوام بگم امروز نه تو خسته ای داغونی اما میدونم که حریفت نمیشم. پس بیا بریم یه سر ببرمت خونه اماده شو و بعد میریم دادگاه ایدن هم خودشو میرسونه

لیام –فقط قبلش ...من باید زین رو ببینم هرطور شده .

نیک دستی روی سرشونه لیام گذاشت و گفت

-من پایین منتظرتم .

و از لیام دور شد

لیام از پرستار اجازه ی ملاقات خواست و داخل ای سی یو رفت

چند قدم عقب تر از تخت زین ایستاد

زین به ارومی اونجا خوابیده بود و سینه ش برای نفس گرفتن بالا پایین میشد دستگاه هایی بهش وصل بود

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now