Chapter 58

3.3K 359 458
                                    

با صدای زنگ در لیام از جاش بلند شد و در رو باز کرد مایکل کمی عصبانی جلوی در انتظارشو میکشید

-سلام ؟!

لیام سوالی گفت و جویای علت اومدن مایکل شد اما مایکل با ابروهایی بالارفته منتظر موند لیام سرکی پشت سرش کشید و زین رو دید که همونطور که سوییچ ماشینش رو توی دستش میچرخونه وارد محوطه خونش شد

مایکل –سلام ! این دیوونه شده قطعا !

لیام سعی میکرد سر دربیاره پیشونیش چروک خورد و تو صورت زین رو نگاه کرد زین شونه ای بالا انداخت و گفت

-از دیشب داره داد و بیداد میکنه . گفتم شاید خودت بتونی قانعش کنی

لیام سری تکون داد و از جلوی در کنار رفت تا داخل بیان

مایکل سریع داخل شد و وسط خونه ایستاد

زین اما سرش رو پایین انداخت و اروم وارد خونه شد لحظه ای که از کنار لیام رد میشد بوی ادکلن اشنایی دماغش رو پر کرد گوشه ی لبش رو گاز گرفت تا لبخند نزنه اما دست لیام دور بازوش حلقه شد که باعث شد سرش رو رو بالا بیاره و از اون فاصله کم به صورتش نگاه کنه

لیام صورتش رو برانداز کرد چشماش بین طلایی های زین رفت و امد داشتن

زین نمیدونست اما لیام دنبال چیزی میگشت . شاید یه خاطره از قبلا

سکوت رو شکست و گفت

-چیزی شده لیام ؟

لیام به خودش اومد و بازوش رو رها کرد و گفت

-نه میخواستم بپرسم که حالت خوبه ؟ یعنی مریض بودی و اینا

-اره اره خوب شدم تو این دو روز تقریبا

-خوبه

لیام خشک گفت و در رو بست اون هم داخل شد

زین روی کاناپه نشست اما مایکل همچنان ایستاده بود و دست به کمر زده بود لیام نفس عمیقی کشید و با خونسردی گفت

-مشکل چیه ؟

-مشکل اینه که این دیوونه شده . میگه میرم شهادت میدم علیه هریس .

-مگه کار درست همین نیست مایکل ؟

-کار درست ؟! شوخی میکنی دیگه ؟ چی تو سرشو پر کردی ؟ میفهمی اون سه تامونو میکشه میکــــــشه

زین –اروم باش مایک . این درست ترین کاره هر چقدر بیشتر بریم جلو بیشتر تو این گودال میوفتیم

مایک – داری رسما گولشو میخوری . من میدونستم لیام که وسط باشه تو ...

زین دادکشید –مایک بفهم چی میگی !

لیام – ببین من پرونده رو جریان انداختم بازپرس پرونده از دوستای منه و طرف ماست و فقط لازمه فردا زین بره کارو تموم کنه . هریس هیچی علیه تون نداره من ثابت کردم شما هیچ کاره بودید

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now