Chapter 62

3.5K 347 254
                                    

-هی هی همه چیز مرتبه خب ؟ اروم باش اروم باش

لیام توی اتاقک کوچیک امبولانس بالای برانکاردی که زین روش قرار داشت نشسته بود و درحالی که مردی یونیفرم پوش سعی داشت خونریزی زین رو بند بیاره

پیرهن سفید لیام حالا جا به جا غرق خون بود

روی صورتش هم رد خون دیده میشد

زین از لای پلک های نیمه بازش به لیام نگاه میکرد

با صدایی که به سختی شنیده میشد و هق هق توش مشخص بود گفت

-همه چیز خوبه درسته ؟این درست میشه

لیام -همه چیز مرتبه بیبی. ببین ببین چشماتو باز نگه دار روی من تمرکز کن من بهت قول میدم این جدی نیست تو خوبی الان میرسیم

لیام در حالی میگفت که دست زین رو محکم توی دستش گرفته بود و به راحتی میشد قطره اشکی رو که از کنار صورتش به پایین سر میخورد دید

اون پزشک به لیام اشاره کرد که نذاره زین بیهوش شه

زین دید خیلی تاری داشت و لیام میدید که داره از حال میره

جلوتر رفت سر زین رو توی بغلش گرفت به ارومی طوری که بدنش تکون نخوره

-منو نگاه کن زی ...همه چیز مرتبه خب ؟الان جات امنه

امبولانس توی محوطه جلوی بیمارستان ایستاد و در امبولانس سریعا باز شد

چندتا پرستار زین رو روی برانکارد انتقال دادن و با سرعت به سمت ورودی بیمارستان حرکت کردن

لیام همراه اونا میدویید و بالاخره کنار تخت زین رسید

قدم هاشو هماهنگ کرد و زین هنوز به هوش بود

لیام دوباره دستش رو گرفت و گفت

-همه چیز خوبه تو خوب میشی فقط دووم بیار خب قوی باش

پرستار لیام رو کنار زد و زین رو از در اتاقی که به اتاق عمل منتهی میشد داخل بردن

لیام خواست داخل بره اما یکی از پرستارا گفت

-نمیتونید اینجا وارد شید بیرون منتظر باشید

و خواست در رو ببنده اما لیام به پیرهنش چنگ زد و نگهش داشت

-خوب میشه ؟

-ما همه تلاشمونو میکنیم

و با عجله در رو بست و و دید لیام کور شد

چند قدمی فاصله گرفت اما کنار راهرو تقریبا سقوط کرد

دستاش رو جلوی صورتش گرفت

خون زین روی دستش خشک شده بود

شوک زده به اطراف نگاه میکرد هنوز اتفاق رو هضم نکرده بود

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now