chapter 48

2.5K 336 232
                                    




- زین ... زی

زین پشت در نشسته بود و کنار نمیرفت . احساس فشار زیاد روش تاثیر گذاشته بود و اونو تا مرز شکستن رسونده بود . به خودش ثابت شده بود که اون ادم قوی ای که ایده الش بود نیست

تو تمام این مشکلات فقط غر زده بود و کنار کشیده بود برعکس لیام مثل کوه ایستاده بود و ضربه هاشو به جون خریده بود

صدای لیام از پشت در پلکش پرید

-اخه قربونت برم من چرا نمیذاری بیام تو ؟

-برو لیام ... یکم تنها باشم

-عزیز دلم فقط بذار پیشت باشم بفهمم چی شده با هم حلش کنیم

-چه فایده داره؟ میخوام خودم حلش کنم

با لجبازی گفت وپاهاشو بیشتر تو خودش جمع کرد

لیام سرشو روی در گذاشت و گفت

-پس من برای چی اینجام اگه حتی نمیتونم ارومت کنم ؟

-تو تمام چیزی هستی که میخوام لیام اینو نگو

-پس واسه همین پشت تر نگهم داشتی و نمیذاری چشمای عشقمو ببینم ؟!

زین مردد بلند شد و در رو باز کرد چشماش لیامش رو ملاقات کردن که ملتمسانه اونجا ایستاده بود عقب رفت و دوباره کنار دیوار نشست

لیام بی حرف کنارش نشست زین به انگشتاش خیره بود

لیام کمی چرخید و سرش رو توی گردنش فرو کرد و نفس عمیقی کشید

-این منم که نیاز دارم به دیدنت به شنیدنت به لمست برای همونه اگه دری روم ببندی انگار از هوا محرومم کردی

زین سرش رو بلند کرد نگاهش به لیام گره خورد طولی نکشید که بلند شد و وسط پای لیام نشست و بهش تکیه داد

لیام از حس خوش زین تو بغلش نفس عمیقی کشید لیام سرش رو عقب تر اورد و گردنش رو بوسید و همونجا موند دست زین رو که رو زانوش بود بین دستش گرفت و انگشتاشو قفل کرد

-لی اگه تو یه ادم غریبه بودی که خیلی عادی اشنا میشدیم و بعد من مثل الان عاشقت میشدم چی میشد ؟ چقدر خوب میشد . تو برای من بودی اونوقت

-هی هی ... من برای توام تمام قلبم واسه تو میزنه جدی م بگیر اگه میگم

زین دستش رو بالا اورد و پشت دست لیام رو بوسید

-لیام من تا ابد عاشقت میمونم میتونم حسش کنم من قلبمو گذاشتم تو دستت . تمام عشقمو خرجت کردم اکر بخوامم دیگه چیزی ندارم که خرج کس دیگه کنم

-پیش من جاش امنه زی

زین نرم لباشو بوسید که لیام گفت

-نمیشه ازت چشم برداشت خدایا من نقاشیت رو تو بغلم گرفتم

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now