chapter 2

5.1K 528 157
                                    

لیام داد زد – نیک گورتو گم کن اینور

نیک بلند خندید و سمت اون دوتا دختر گفت – من معذرت میخوام دخترا دوستم تازه از طویله اومده وگرنه مطمئن باشید میخواد با شما آشنا شه

دختر مشکی پوش لبخندی زد و با ناز موهاشو به سمت دیگه ی سرش فرستاد

لیام صندلی شو چرخوند یکم و به سمت اونا نشست

-هی

مارگو اخمی تصنعی کرد و بیشتر به لیام نزدیک شد

لیام دستشو پشت مارگو انداخت و اونو به خودش نزدیک کرد و سرشو بوسید

نیک بعد از یکم خوش و بش سر میز رفقاش اومد .

با همه دست داد . خم شد و ناگهانی دستشو تو موهای قهوه ی لیام کرد

لیام موهایی شکلاتی رنگ داشت که به خوبی بالا ی سرش فیکس شده بودن نیک به خوبی میدونست که لیام رو موهاش از همه چیز حساس تره

لیام دست نیک رو توی هوا گرفت و گفت – آدم حسابت کردم حیوان نشو حیوان !

نیک از مسخره جیغ ملایمی کشید و سمت ایدن کرد و با لحن دخترونه ای گفت – ایدن جون عشقم ببین به من چی میگه ؟

ایدن به مارگو گفت –عزیزم مگه نگفتم بچ هاتو جمع کن

مارگو زد زیر خنده و موهای لیام رو مرتب کرد و با خنده گفت –نگو پسرمو اذیت نکنید عزیزه مامانشه

لیام چشمای قهوه ای شو که مثل دو فنجان کافی تلخ توی صورتش میدرخشیدن رو درشت کرد و دست مارگو رو پس زد و بلند گفت – خفه شید پسرا و ماری جان اینا میرن ما میمونیما مراقبت کن از خودت

مارگو ناز خندید و سرشو توی گردن لیام فرو کرد و اروم گردن دوست پسرشو بوسید

لیام لبخندی زد و توی گوش مارگو چیزی رو زمزمه کرد و مشغول ریز خندیدن شدن

           

نیک و ایدن سخت مشغول صحبت راجبه یکی از پروژه های جدید دانشگاه بودن که پرژکتور های استیج کوچیکی که اونجا بود روشن شد و پسری که موهای بلندی داشت و موهاشو از پشت بسته بود و بدنی سیاه از تتو داشت با گیتاری تو دستش روی صندلی اونجا نشست

گیتارشو کوک کرد و آروم تو میکروفون اونجا گفت – سلام

صدای هیاهوی کافه نشست مردم توی کافه سمت پسر چرخیدن

-امشبمیخواستم با چندتا آهنگ از یه دوست تشکر کنم و گفتم چه جایی بهتر از اینجا

پسر دخترای توی کافه با تشویقی همراهی کردن و نیک و ایدن و لیام لیوان هاشونو به خاطر پسر بالا بردن

پسر شروع کرد به نواختن آهنگ ملایمی

صدای گرمی داشت و انگار که فضای کافه حالا خیلی گرم تر از قبل شده بود

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now