chapter 60

3.2K 361 182
                                    

نیاز بود آپ بشه به خاطر یه دلایلی که انتهای چپتر توضیح میدم 


با انعکاس افتاب تیز روی صورتش چشماشو باز کرد . نگاهی سطحی به موقعیت خودش کرد .دستش دور کمر پسر کنارش پیچیده بود و بدن لختش بدون فاصله به پوست بدنش چسبیده بود

میشه گفت زین رو در آغوش گرفته بود بر خلاف انتظار خودش

دستش رو به ارومی برداشت

نمیخواست زین رو بیدار کنه . نگاه کردن تو چشمای اون اخرین چیزی بود که الان نیاز داشت

نیمخیز شد روی تخت و پاهاش رو به زمین رسوند شلوارش رو پوشید

هوس سیگاری به سرش زده بود که در مقابل تمایل به ترک اون خونه پیروز شد

تخت رو دور زد تا به بالکن برسه

سمت دیگه تخت جلوی در شیشه ای ایستاد

نگاهش رو بدن زین چرخید خم شد و به ارومی بدنش رو با ملحفه پوشوند

گونه های زین با مژه هاش قاب گرفته شده بودن

و صورتش حالت معصومی رو به خودش گرفته بود

صورتی که لیام عادت داشت براش بمیره !

با بند انگشتش به ارومی پشت پلکش رو نوازش کرد

اما دستش رو کشید و از در شیشه ای داخل رفت

سوز سرد هوا با لطافت گرمای اشعه ی خورشید تو آغوش گرفته ش و پوستش رو گرم کرد

دود سیگار میون انگشتاش هرچند با سوزش اما درون بدنش رو هم گرم کرد

دستاش رو ستون بدنش کرد و به سکو تکیه داد

غرق میدون جنگ افکارش بود که حس نوازش گونه ای روی شونه ش منتقل شد بهش

کمی گردنش رو چرخوندو زین رو دید که سرش رو بعد بوسه ای روی شونه ش بلند میکنه

افکار زین برخلاف پسر مورد علاقه ش آروم بودن

حتی شاید بهش میخندیدن

لبخندی که روی لبش هم منتقل شده بود

لب باز نکرد حرفی بزنه فقط خیره لیام رو نگاه کرد

اما این لیام بود که با صدای بمش مکالمه رو شروع کرد

-چرا بهم گفتی نرفتی چون روی من نمیتونی بازی کنی ؟

لبخند روی لبای زین جاش رو به ترس توی نگاهش داد

سرش رو برگردوند و چرخید در جهت مخالف لیام به سکو تکیه داد

دو انگشتش رو به قصد سیگار تو دست لیام جلو برد

لیام سوالی نگاهش کرد و سیگار رو بالا گرفت که زین با حرکت سر تایید کرد لیام کمی با تعجب سیگار رو به دستش داد

Never Again [Ziam]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin