-اوه هی . بذار این تموم شه یه لحظه !

چهره ی پسر برای زین خیلی اشنا بود اما نمیتونست به یاد بیاره اونو از کجا به یاد داره

لیام حرفی از هم خونه نزده بود پس حضورش عجیب بود . زین حسی بدی داشت پس ناخوداگاه اخمی به چهره کشید

بعد از چند لحظه نایل از جلوی تی وی بلند شد لباسش رو تکوند و خرده های پاپ کرن از روی تی شرتش پایین ریختن

با لبخند به سمت زین اومد و دستش رو دراز کرد .

-سلام خیلی خوش اومدی من نایلم . رفیق لیام و لطفا بهم بگو که بهش نمیگی اینطوری خونشو کثیف کردم . میدونی که زیادی گنده دماغه . اومممم چمدونت کو ؟ خب ببین تا بشینی من میرم چمدونت رو میارم بعد تمام ابهاماتت رو بر طرف میکنم !

البته که اون نایل هوران بود . زین حالا به خوبی میتونست به یاد بیارتش

-نه نیازی نیست من خودم میارمش

نایل با دست اشاره کرد که بشینه و به سمت در رفت

زین نگاهش رو دور خونه چرخ داد . دکوراسیون و ترکیب خونه منعکس کننده ی شخصیت لیام بود

شخصیتی که زین ترجیح میداد تو هر کنجش پنهان بشه و آروم بگیره .

یک هفته ی اخیر لیام مثل یه دوست خیلی خوب تمام مدت مراقبش بود و حالا هم که اونو به خونش فرستاده .

اینکه دیگه اثری از کدورت قبلی توی لیام نبود دل زین رو قرص میکرد اما ...

دوستی با لیام چیزی نبود که بخواد

ولی یاد گرفته بود که شاید هیچوقت نمیتونه با کسی که دوستش داره باشه

نایل در حالی که چمدون زین توی دستش بود به سمتش اومد

نایل-راجبه من اینکه من چند سالی میشه اینجا با لیام دوستم . الانم اگر اینجام نگران نباش قرار نیس بیخ ریشت زندگی کنم . شامم رو خوردم میرم ولی خب این نکته مهمی ِ . شامم رو خوردم بعد !

نایل این حرفا رو با خنده ی آشکار میزد که باعث لبخند گنگی روی لب زین شد

نایل-تا اینکه لیام خودش بیاد هر چیزیی احتیاج داشتی میتونی به من بگی یعنی میتونی که... باید بگی ! لیام کله ی جفتمونو میکنه .

زین-خیلی ممنون از لطفت اما من خودم از پس همه کارام برمیام نایل !

-این تقصیر من نیست که تقصیر اون دوست پسر رو مخته .

ابروهای زین به بالا پرت شدن و با اخم کوچیکی گفت

-اما لیام که دوست پسر من نیست .

نایل به طور واضح کمی دست و پاش رو گم کرد اما سعی کرد جمع کنه ماجرا رو

نایل-عه منم همچی چیزی نمیخواستم بگم که اشتباه لپی بود !! بیا بیا . خب میدونی از اونجایی که لیام خیلی مهمون نوازه اتاق مهمان تو خونش نداره . معمولا وقتی اینجام شبا رو مهمون کاناپه ام . در نتیجه ...

Never Again [Ziam]Where stories live. Discover now