Chapter 99 - P1

2.8K 306 91
                                    

(اول از همه ، خواهشا اين ٢ پارت اخر رو يكم كند تر بخونين و واقعا هر جمله رو بخونين چون خيلي مهم هستن)

داستان از نگاه ارابلا كاسپر

با صداي حرف زدن از طبقه پايين ، بلند شدم . به قسمت هري توي تخت نگاه كردم و سمت هري كاملا مرتب بود ، خاطرات ديشب به ذهنم اومدن و يه لبخند روي لبام اومد ، هيچ وقت فكر نمي كردم كسي به خشني هري بتونه خودشو كنترل كنه و بخواد براي من اروم پيش بره ، همون جوري كه هميشه فكر مي كردم ، اروم و اسون ، ولي هميشه فكر مي كردم اين شب بعد ازدواجم اتفاق ميوفته ، ولي ديشب هم عالي بود.

وقتي به اتفاقاتي كه امكان داره امروز بيوفته فكر كردم يه حس بدي توي شكمم به وجود اومد ، و اروم از روي تخت بلند شدم و سريع يه درد بين پاهام به وجود اومد و اروم به سمت كمد رفتم و اولين چيزي كه ديدم يه لگ و سويشرت هري بود و همونارو پوشيدم ، و به سمت ايينه رفتم.

وقتي به انعكاسم توي ايينه نگاه كردم شوك شدم ، قيافم فرق كرده بود ، چشمهام روشن تر شده بودن و پوستم ميدرخشيد و انگار زنده شده بودم.

موهامو دم اسبي بستم و كفش هاموپوشيدم و به سمت طبقه پايين برم ، هر اتفاقي كه پايين داره ميوفته احتمالا به خاطر برادرامه چون سر و صدا خيلي زياده

•••

وقتي به طبقه پايين رسيدم مرد هاي بزرگي رو ديدم كه ژاكت هاي چرمي پوشيده بودن و به اطراف ميرفتن و هر كدوم يه اسلحه مختلف توي دستشون بود ، بعضي هاشون نوشيدني ميخوردن ، بعضي سيگار مي كشيدن و بعضي با هم حرف ميزدن ، قيافه هيچ كدومشون اشنا نبود و من حس ميكردم به اينجا تعلق ندارم ، هري كجاست؟

داشتم دنبال هري ميگشتم كه يك نفر بازوم رو كشيد و منو برگردوند و من چهرش رو ديدم ، كالب ، اصلا شبيه ٣ ماه پيشش وقتي كه با رابرت منو به اين خونه اوردن نبود ، موهاشو كامل با ماشين زده بود و پيرسينگ هاشو در اورده بود.

"خنده داره كه تورو اينجا ميبينم"

گفت و چشامو چرخوندم

"ميبينم موهاتو كوتاه كردي"

با ابرو هاي بالا رفته گفتم.

"و پيرسينگ هاتو در اوردي"

"من ٢ هفته ديگه ازدواج ميكنم،هيچ راهي نيست كه نامزدم بذاره با اون سوراخ ها روي صورتم ازدواج كنم"

گفت و دهنم باز مونده بود.

"تو داري ازدواج ميكني؟"

"اره"

با يه لبخند كه انگار افتخار مي كرد گفت

"نميدونستم نامزد كردي"

گفتم و شونشو بالا انداخت

"دو سالي ميشه ، يكم عقب انداخته بوديمش اما الان ديگه وقتشه"

Excessive | CompleteWhere stories live. Discover now