Chapter 90

3.2K 310 105
                                    

Arabella Casper از دید

وقتی من و هری برگشتیم طبقه ی پایین واضح بود که لوکیزی بیخیال این موضوع نمیشه.راستش رو بخواین نمیدونم چه چیزی باعث شد که اینطوری با هری رفتار کنم.(گفتم تسا رفته توش)شاید این به خاطر آدرنالین ادعای دوست دخترش بود ولی با این حال اونم به من جرات کافی نمیداد که اینکارو بکنم. امیدوارم لوکیزی فکر نکنه من دختریم که دور و بر پسرا هرزگی میکنم.

هری با اون لبخند مغرور روی لباش تمام بعد از ظهر رو با تیشرت سفید و شلوارک مشکی بسکتبالش لم داد. من تقریبا هر دفعه که یه چشمک بهم میزد میخواستم بکشمش، اصلا بیخیال که گاهی پهلو هاش رو تکون میداد و خودشو بالا پایین میکرد (از نوع خاک بر سریش)اون خیلی قاطی و سرکش شده بود حتی با اینکه خانوادش کنارمون نشسته بودن اصلا براش مهم نبود.

"همه خوابن، فکر نکنم اگه ما یواشکی بریم کسی بفهمه"

هری آروم تو گوشم گفت در حالی که اطرافمونو نگاه میکردیم. الا یه مدتی بود که خوابیده بود و آن و ایتن هم چرت میزدن. لوکیزی هم یه مدت پیش در حالی که جما روی سینش داراز کشیده بود، خوابیده بود.

"نه"

با اخم اینو گفتم.

"باید حرف بزنیم"

"من که مشکلی ندارم"

گفت و بهم چشمک زد که منم چشمامو چرخوندم.

"هری"

جوری گفتم که یه ذره از لبخند موذیانش کم شد.

"اون همه اعتماد به نفست چی شد، دلم تنگ شده براش"

اون گفت.

"نمیدونم چم شده بود و چی باعث شد اینطوری رفتار کنم و تو هم اینو میدونی"

بعد این حرفم یه آه کشید.

"خیلی جذاب بود"

هری گفت.

"هری"

گفتم و لبخند زد.

من رو به خودش فشار داد و من به کنارش چسبید بودم و دستش دور کمرم بود. خداروشکر میکردم که توی این اتاق به اندازه ی کافی مبل بود چون خیلی سخت میشد اینکارو توی یه مبل انجام داد. پیشونی من رو بوسید و من بوی عطرشو کشیدم. دستم رو توی موهاش بردم که سرشو نوازش کنم.

"تو داری منو عوض میکنی"

اینو آروم گفت و من برگشتم نگاهش کردم.

"چطور؟"

پرسیدم.

"نمیدونم، هر موقع فهمیدم میگم بهت"

گفتم و اون لبخند زد

.........

دیروقت بود وقتی خانواده ی هری رفتن.اونا کل روز رو اینجا بودن.ایتن خیلی مهربون بود و هری رو خیلی تحویل میگرفت در حالی که الا اصلا هیچی براش مهم نبود. آن خیلی خوشحال بود که پسراش دوباره با همن و جما تو کف هری بود انگار هری آدم فضاییه. وقتی بچه کنار هری بود، هری خیلی غیر عادی رفتار میکرد اما توی شرایط دیگه ریلکس بود.

Excessive | CompleteWhere stories live. Discover now