Excessive | Complete

Chapter 74

☝🏻عكس لوكيزى☝🏻️

Harry Styles   از دید

"من هنوزم به تو اعتماد نمیکنم..."

زین زمزمه کرد و از سیگارش کشید

بعده اینکه موضوع برگشتن لوکیزی و دروغ های پیچیده ی دوران بچگیمو به پسرا تعریف کردم بالاخره بیخیاله کشتن لوکیزی شدن.میدونم که خیلی زود بهش اعتماد نمیکنن ولی حداقل سعی نمیکنن بکشنش.

"منم نمیکنم"

لیام گفت و اسلحشو هل داد کمر باکسرش

"منم فکر نمیکردم به راحتی دوباره بهم اعتماد کنین و باهاش مشکلی ندارم"

لوکیزی گفت و یه آبجو برداشت

"خب اچ، اون الان عضوی از بانده؟"

لویی پرسید و یه joint (نوعی ماریجوانا) آورد بیرون

"هنوز نمیدونم و اون لعنتیو خونه ی من نکش.آرابلا تا دو روز میاد و آخرین چیزی که میخوام اینکه فکر بکنه کل این مدت از مواد استفاده میکرد"

گفتم و لویی دستاشو به نشانه ی تسلیم شدن برد بالا و joint رو گذاشت تو جیبش

"خوشحالی که آرابلا برمیگرده؟"

نایل پرسید و من سرمو تکون دادم

"فقط سرتو تکون میدی؟ تنها چیزیه که میخوای انجام بدی؟ تو کل این هفته ی رو داری بدون توقف جق میزنی و فقط سرتو برام تکون میدی؟"

لوکیزی با یه نیشخند روی صورتش بهم گفت

"توعه لعنتی..."

شونه هاشو هل دادم، درسته بدن خوبی داره و عضله هاش بیشتر از منه ولی هنوزم از من کوتاه تره و مهم قده

پسرا شروع کردن به خندیدن و صدای ششای پر از دود اتاقو گرفت.خیلی بده که آرابلا اینجا نیست، بیشتر از هرچیزی دلم براش تنگ شده ولی وقت گذروندن با پسرام هم خوبه.لوکیزی ثابت کرد که میتونه با غذا درست کردن و تلاش برای تمیز کردن خونه بدرد بخور باشه ولی هیچوقت مثل آرابلا نمیشه.

وقتی آرا اینجا بود، هرروز که بیدار میشدم غذا آماده بود، طبقه ی پایین تمیز شده بود و لباسا شسته شده بودن.روز اول که اومده بود بهش دستور داده بودن این کارارو انجام بده و اون قبول نکرده بود ولی فکر کنم بالاخره فهمید که اونم نمیتونه چیزی بخوره مگر اینکه آشپزی بکنه و بعده اون این کارا براش عادی شدن.من باهاشون مشکلی ندارم

وقتی برگرده نمیدونم لوکیزی قراره چیکار بکنه.آرابلا اتاق من میخوابه ولی فکر نکنم لوکیزی بخواد تو یه اتاق صورتی بمونه.نمیتونم اجازه بدم اتاق کناری باشه، شاید من و آرا بخواییم کاری بکنیم طوری که قبلا کرده بودیم و آخرین چیزی که میخوام اینکه لوکیزی بهش تیکه بندازه.نمیدونم چیکار کنم، فقط اون بهم برگرده.