Chapter 63

3.1K 393 61
                                    

*فلش بك*

من ريز به خودم خنديدم وقتي كه سطل سنگين اب رو توي پله ها حمل مي كردم،كل روز هري تو مود خوب و بامزه بود،و با من شوخي هاي بچگانه مي كرد،و بعد تحمل كردن نيشخند هايي كه از روي رضايت ميزد بالاخره ميتونم ازش انتقام بگيرم،بعد از اخرين شوخيش،همه جا داغون شد و به همين خاطر داشت به خاطر سردي هوا يه دوش گرم ميگرفت،ولي قرار نيست زيادم گرمش كنه،

وقتي به دست شوييش رسيدم،درست بغل پرده حموم وايستادم،بخار اب روي بدنم نشست و سطل اب و يخ رو بالا گرفتم و دقيقا هم سطح پرده حموم بود،ريز خنديدم و پرده حموم رو كشيدم(فقط به اندازه سرش) و كل سطل رو روي سرش برعكس كردم،

"وات د فاك!"

هري جيغ زد و من از خنده تركيدم و سطل رو پرت كردم،
كله هري از پرده حموم بيرون اومده بود و اون صورتشو با دستاش پاك كرد تا بتونه ببينه،موهاش به كف سرش چسبيده بودن و اب از موهاش روي كتفش ميريخت،با چشماي درشت بهم نگاه كرد و بعد يه نيشخند شيطاني زد،

"قراره تقاصشو پس بدي"

گفت و من جيغ زدم و از دست شويي اومدم بيرون،

از دست شويي و اتاقش با يه جيغ بازيگوشانه اومدم بيرون و بعد صداي پاهاي خيس و سنگينش رو شنيدم،
خنديدم و به سمت پله ها رفتم و پشتمو نگاه كردم،
ميخواست منو بگيره ولي هم زمان سعي مي كرد حوله سفيد دور كمرش رو هم نگاه داره(بدبخت😂)
از صحنه جلوم خندم گرفت و از پله ها دويدم پايين،

"بيا اينجا ببينم"

دستم انداخت و ادرنالين خونم بيشتر ترشح شد،
هر دو تامون ميدونستيم كه اون خيلي سريع ميتونه منو بگيره،ولي اين دويدن باحال بود و اون داشت يه شانس ميداد تا بعد اين همه شوخي ،منم يه كاري بكنم،
از پله ها اومدم پايين و رفتم توي اشپزخانه تا بدوم،
زود نگران شدم چون هيچ راهي نبود،

"هيچ جا نداري بري"

دستم انداخت، و وارد اشپزخانه شد،
هنوز به خاطر پيروزي لبخند داشت،

"قراره ازت ببرم"

شوخي كردم و به اون سمت ميز رفتم تا يه فاصله اي بينمون باشه،

"شرط مي بندم ميتوني ،عزيزم"

گفت و يه دستشو روي ميز گذاشت و با اونيكي حولشو نگه داشته بود،
ميدونستم منو ميگيره ولي همين خوش گذشت و بعد از اين همه ادرنالين قراره اون برنده شه،
به سمت در اشپزخانه دويدم و دستش كمرمو گرفت تا جايي نرم،
اون بازوي قويشو دور كمرم حلقه كرد و منو به سمت سينه خيسش كشيد،
اب هنوز از موهاش و بدنش مي چكيد و لباسام رو خيس مي كرد،و من اه كشيدم،

"بذار برم!"

مثل بچه اه كشيدم و اون منو به ديوار كنار يخچال چسبوند،

Excessive | CompleteWhere stories live. Discover now