با صدا لباش رو جدا کرد و خطاب به هیونجین لب زد : هیون ؟
هیونجین با چشم های خمار و لبخندی عاشقانه لب زد : جانم ؟
فلیکس هرچند که دو دل بود ولی لب زد : فکر کنم وقتشه که .. وقتشه که دوباره یکی بشه جسمامون .
با چشم هایی که نزدیک بود از حدقه بیرون بزنه لب زد : فلیکس ؟ ت .. تو مطمئنی ؟
فلیکس با اینکه دو دل بود ، لبخندی زد و گفت : مطمئنم عزیزم .. من بهت نیاز دارم هیونجین .
با اتمام حرفش به چشم های هیونجین نگاه کرد و منتظر موند .
هیونجین لبخند عاشقانه ای زد و جاهاشون رو عوض کرد .
الان فلیکس روی تخت و هیونجین رو فلیکس بود .
دستاش رو روی تخت قرار داد و توی موهای فلیکسش فرو برد و شروع به نوازششون کرد .
اروم خم شد و همانطور که توی چشم هاش نگاه می کرد ، لب هاش رو روی لب های فلیکس گذاشت و از قلوه ای و نرم بودنون حظ کرد .
فلیکس برای بی کار نموندن ، دستاش رو بالا اورد و دور گردن هیونجین حلقه کرد .
کمی سرش رو کج کرد تا فضای بیشتری به مردش بده و راحت تر بوسیده بشه .
هیونجین لب بالای فلیکس رو مکید و باعث شد صدای زیبا و لذت بخشی توی اتاق بپیچه .
فلیکس راضی از شنیدن این صدای بهشتی ، لباش رو از هم باز کرد و لب پایین هیونجین رو اروم مکید .
اونقدر به این روند ادامه دادن که نفس کم اوردن .
الان که قرار بود با هم یکی بشن نمیخواستن همه چیز عجله ای رخ بده بخاطر همین خیلی اروم جلو میرفتن و از هم لذت میبردن .
لباش رو از روی لب های فلیکس جدا کرد ولی سرش رو بالا نیاورد و به جای اون توی گردن عشقش فرو کرد .
فلیکس با لذت چشماش رو توی کاسه چرخوند و اه اروم و کشنده ای گفت .
هیونجین با شنیدن این صدا به وجد اومد .
گردن فلیکس رو بین دو لب گرفت و مکید و زبون زد .
اول سمت چپش رو کبود کرد و سپس به سیبکش رسید .
بوسه ای روی سیبک گلوی عشقش گذاشت و مکید .
فلیکس لب پایینش رو به دندون گرفت تا صدایی ایجاد نکنه ولی همه چیز با قرار گرفتن سمت راست گردنش بین دندون های هیونجن خراب شد .
با صدای بلند اهی کشید و سرش رو به طرف مخالف کج کرد و دستش رو به بازو های عضله ای مردش رسوند و کمی فشرد .
فشار دست فلیکس با هر مکی قوی که هیونجین به گردنش میزد بیشتر میشد و این موضوع برای هیونجین به شدت راضی کننده بود .
اخرین مک رو هم به گردن عشقش زد و سرش رو جدا کرد .
کمی روی دستاش بلند شد و به تندیس هارمونی رو به روش چشم دوخت .
فلیکس با چشم های بسته و دهنی باز .. با موهای بلوندی که روی بالشت پخش شده بودن ، نفس نفس میزد و برای ذره ای هوا در حال جنگیدن بود .
هیونجین لبش رو گزید و سعی کرد اروم باشه ..
تمرکزش رو از دست داده بود و نمیدونست چیکار کنه ..
فلیکس اونقدر زیبا و بی نقص بود که هیونجین دوست داشت تک تک اعضای بدنش رو ببوسه و بعد اون رابطه ای که سالها منتظرش بود رو رقم بزنه .
دستش رو به پیراهن توی تن عشقش رسوند و توی یه حرکت از تنش خارجش کرد و دوباره عشقش رو دراز کش کرد .
با اتمام کارش سرش رو دوباره پایین اورد و روی خط سینه ی عشقش گذاشت .
اروم با نوک زبون اون خط رو خیس کرد و پایین اومد تا جایی که به ناف تمیز مردش رسید .
زبونش رو چند بار دور ناف فلیکس چرخوند و سپس همون نوک رو توی اون حفرره فرو برد و شروع به ضربه زدن کرد .
فلیکس حس میکرد داره دیونه میشه ..
تحمل این حجم از لذت رو نداشت .
پاهاش رو بالا اورد و دور کمر هیونجین حلقه کرد و پشت دستش رو روی لباش گذاشت تا صداش بلند نشه .
هیونجین چند بار دیگه هم این کار تکرار کرد و دور تا دور ناف و شکم مردش رو به رنگ ارغوانی در اورد .
فلیکس میدونست کاشتن این همه مارک اونم دقیقا زمانی که قرار بود برن خونه ی سونگمین اصلا درست نیست ولی نمیتونست حرفی بزنه و هیونجین رو منصرف کنه .
هیونجین گاز ارومی از شکم فلیکس گرفت و مکید و ششمین مارک رو هم روی شکمش گذاشت و دوباره و بدون برداشتن نوک زبونش از روی پوست صاف عشقش ، به طرف سینه اش رفت .
فلیکس که حس میکرد دیگه داره دیونه میشه ، دستش رو توی موهای هیونجین فرو برد و نگاهش رو طلب کرد .
هیونجین برای لحظه ای دست از کار کشید و لب زد : جانم ؟
اشکی از گوشه ی چشم فلیکس چکید و لب زد : هیونجین می خوامت .. لطفا ...
هیونجین با خوشحالی لبش رو گزید و خودش رو بالا کشید .
زبونش رو به شقیقه ی فلیکس رسوند و اشکی که از گوشه ی چشمش ریخته بود رو لیسید و در گوشش با اغوا لب زد : هر چی تو بگی عزیزم .
ولی بجای گوش دادن به حرف فلیکس ، لباش رو به نیپل های صورتی رنگش رسوند و لب زد : ولی باید اول از این دوتا سیر شم .
با اتمام حرفش لباش رو دور نیپل چپ فلیکس حلقه کرد و شروع به مکیدن و زبون زدن کرد .
فلیکس چنان لذتی بهش وارد شد که کمرش رو از تخت فاصله داد و ناله ی بلندی که هیونجین منتظرش بود رو سر داد : عاااااااههههه .
هیونجین لبخندی حین مکیدن زد و دست دیگه اش رو بالا اورد و شروع به بازی با نیپل راست عشقش کرد .
فلیکس از لذت زیاد مثل یه مار سر کنده روی تخت به خودش میپیچید و تکون میخورد .
هیونجین اونقدر به کارش ادامه داد که نوک سینه های فلیکس شروع به سوختن کرد و دور هر کدوم از اون زیبایی های صورتی رد دندون های هیونجین اشکار شد .
سرش رو بلند کرد و دوباره به فلیکس نگاه کرد .
فلیکس هم با دست کشیدن هیونجین از کارش ، چشماش رو باز کرد و به مردش نگاه کرد .
تلقی این نگاه های خمار باعث شد لبخندی روی لب هر دوی اون های شکل بگیره .
هیونجین خم شد و بوسه ای روی لبای فلیکس گذاشت و قبل از جدایی به صورتی افقی زبونی بهشون زد : شروع کنم ؟
فلیکس اروم سری تکون داد و از پشت اون پلک هایی که نزدیک بود روی هم بیوفتن به عشقش نگاه کرد .
چقدر این یکی شدنشون بعد از سالها لذت داشت و شیرین بود .
هیونجین با صدور اجازه از طرف فلیکس لبخندی زد و دستش رو روی عضو تحریک شده ی عشقش گذاشت .
باکسر فلیکس کاملا خیس شده بود و هیونجیت به شدت از این موضوع راضی بود .
دستش به اون پارچه ی مزاحم کشید و به فلیکس نگاه کرد تا عکس العملش رو ببینه .
با دیدن شکم فلیکس که با لرزش بالا و پایین میشد متوجه شد کارش خیلی خوبه .
ولی دیگه نمیتونست اروم باشه پس توی یک حرکت باکسر فلیکسش رو پایین کشید و به عضوش که روی شکمش افتاده بود خیره شد .
لبخندی زد و دستش رو به زیر زانوهای فلیکس رسوند و بلندشون کرد .
پایین پاهای فلیکس دراز کشید و سرش رو بین پاهایی که دور گردنش حلقه شده بودن فرو برد و اون گوشت صورتی رنگ رو به دهن گرفت .
فلیکس چنان لذتی بهش وارد شد که جیغ ارومی زد و ملافه ی زیر تخت رو بین دستاش فشرد و مشت کرد : اهههه .. عاه .. هیو .. هیونجین .. ها .. عااا .. هیونجین .
هیونجین چشمی توی کاشه چرخوند و به کارش ادامه داد .
اونقدر این روند رو طی کرد که متوجه زنش نبض عضو فلیکس شد و این مجبورش کرد قبل از اومدن مردش دست از کار بکشه .
سرش رو بلند کرد و عضو فلیکس رو از دهنش خارج کرد .
با لحنی دستوری خطاب به فلیکس لب زد : به شکم روی تخت بخواب تا بیام .
سری تکون داد و به شکم برگشت و باسن سفید و هلوییش رو نشون چشم های هیز هیونجین داد و شاید همین کارش بود که باعث شد هیونجین خم بشه وقبل از بلند شدن از روی تخت گاز ریزی از پایین باسنش بگیره .
فلیکس اخ بلندی گفت و سرش رو به عقب برگردوند و گفت : هیونجین درد داره .
با این حرف فلیکس دندون هاش رو از هم باز کرد و به ردشون که روی باسن سفید فلیکس خودنمایی میکرد چشم دوخت .
اروم از روی تخت بلند شد و به طرف کمدش رفت تا ببینه لوب داره یا نه .
در کمد رو باز کرد و با ندیدن لوب ، به طرف فلیکس برگشت و گفت : فلیکس لوب نداریم .
فلیکس خنده ی ریزی کرد و دلش برای این لحن گرفته ی هیونجین ضعف رفت .
با لبخند گفت : پس زبونت برای چی افریده شده هوانگ ؟
هیونجین که دوباره مشغول گشتن بود تا روان کننده پیدا کنه ، با این حرف فلیکس متعجب به طرفش برگشت و لب زد : داری کارو برای خودت سخت میکنی .
و با اتمام حرفش چنان به طرف تخت رفت که فلیکس با ترس از جا پرید و به طرف دیگه ی تخت پرید .
هیونجین با خنده گفت : کجا ؟ خودت بیا روی تخت دراز بکش فلیکس .. باور کن اروم انجامش میدم .
فلیکسم که از این وضعیت خنده اش گرفته بود ، قهقه ای زد و گفت : نه .. من تو رو میشناسم .
هیونجین هوفی از لذت کشید و یک دفعه رو تخت پرید و همین باعث شد جیغ فلیکس از ترس بلند شه و تخت رو دور بزنه ولی کار از کار گذشت چرا که هیونجین دست فلیکس رو گرفت و روی تخت انداختش و روش خیمه زد .
فلیکس خنده ی ریزی کرد و گفت : وای اقا گرگه منو گرفت .
هیونجین خنده ای سر داد و لباش رو به لبای فلیکس رسوند و شروع به بوسیدنش کرد .
فلیکس هم دستش رو دور گردن هیونجین حلقه کرد و کمی سرش رو کج کرد و متقابلا بوسه ی خیسی رو راه انداخت .
همونطور که زبون هاشون روی هم میلغزید ، هیونجین دستش رو به عضو فلیکس رسید و پریکامی که روش ریخته بود رو جمع کرد .
فلیکس با فهمیدن اینکه مردش میخواد چیکار کنه ، پاهاش رو از هم باز کرد و با صدا لباش رو جدا کرد .
هیونجین چشماش رو باز کرد و گفت : به شکم بخواب تا بازت کنم .
فلیکس سری تکون داد و بوسه ی دیگه ای به لبای هیونجین زد و روی تخت تاب خورد و دوباره باسنش رو که ردی از دندون های هیونجین روش نمایان بود رو به نمایش گذاشت .
هیونجین با عشق به اون مارک نگاه کرد و همزمان باکسر و شلوارش رو در اورد .
با این کارش عضوش بالا اومد و هیونجین با حس ازادی ، اهی کشید .
کاملا روی فلیکس دراز کشید و همزمان که پشت گردنش کبود میکرد ، دستش رو وارد چاک باسن عشقش کرد و پریکام توی دستش رو روی سوراخ فلیکس کشید .
فلیکس اهی از لذت سر داد و پای راستش رو به بالا خم کرد تا هیونجین راحت بتونه سوراخش رو باز کنه .
با این کار فلیکس گازی از وسط کتفش گرفت و همزمان انگشت اشاره اش رو وارد سوراخ فلیکس کرد .
فلیکس اهی از درد کشید و دستاش رو روی تخت مشت کرد .
هیونجین برای اروم شدن عشقش ، نرمه ی گوشش رو به دهن گرفت و همونطور که انگشت دوم رو اضافه میکرد اون گوشت رو مکید و لذتی مضاعف رو به فلیکس وارد کرد .
هر دوتا انگشتش رو با ریتم خاصی جلو عقب میکرد و وقتی حس کرد عشقش اماده ی انگشت سوم هست ، اون رو هم وارد کرد و جیغ فلیکس رو در اورد : عاییییی ... عاااایییی ..
هیونجین لبخندی به ناله ی کیوت زد و گفت : اگر به اینطور ناله کردن ادامه بدی که من میمیرم .
فلیکس سرش رو به طرف هیونجین چرخوند و لب زد : بوسم کن هیونجین .
هیونجین لب پایینش رو با شهوت گزید و انگشتاش رو بیرون کشید .
کمی از روی فلیکس بلند شد و عضوش رو با دست گرفت و چند ضربه سوراخش که مدام باز و بسته میشد زد و با انگشت اشاره و شست عضوش رو وارد سوراخ فلیکس کرد .
فلیکس با سوزشش شدید که بهش وارد شد ، اه بلندی کشید و هقی زد .
هیونجین که میدونست عشقش درد زیادی رو داره تحمل میکنه ، عضوش رو یک دفعه وارد کرد و قبل از اینکه جیغ فلیکس دربیاد و ابروشون پیش مامان و باباش بره ، لبای فلیکس رو به دهن گرفت و ناله ی بلندش رو توی دهن خودش خفه کرد .
فلیکس هقی زد و به زور لباش رو از حصار لب های هیونجین جدا کرد و با ناراحتی سرش رو به طرف مخالف کج کرد .
هیونجین که این عادت های فلیکس رو از بر بود شروع به ناز کشیدن کرد : فلیکسم ؟ دردت گرفت عزیزم ؟
فلیکس حرفی نزد و تنها با هق زدن جواب مردش رو داد .
هیونجین اهی کشید و لب زد : باشه پس ادامه نمیدم .
ودقیقا زمانی که عضوش رو کمی خارج کرد ، فلیکس لب زد : ادامه بده .
هیونجین لبخندی زد و بوسه ای روی گردن کبود عشقش زد و گفت : مطمئنی ؟
فلیکس بدون حرف سرش رو تکون داد و هیونجین بعد از دوباره بوسیدن گردنش شروع به حرکت کرد .
چهار ضربه ی اول به شدت درد ناک بود و با هر ورود و خروج فلیکس اه بلند میکشید و ملافه ی روی تشک رو توی مشتش می فشرد .
ولی بعد از اون ، چیزی جز لذت رو حس نمیکرد .
هیونجین مدام خودش رو روی فلیکس میکشید و ضربه میزد .
فلیکس لب زد : هیو ... هیونجین ؟
همانطور که ضربه میزد لب زد : جونم ؟
فلیکس لب زد : پوزیشن رو عوض کن .. کمرم درد گرفت . هااا ..
هیونجین سری تکون داد و عضوش رو اروم از سوراخ فلیکس بیرون کشید و لب زد : هر طور دوست داری و راحتی بخواب تا شروع کنم .
فلیکس سری تکون داد و با بلند شدن هیونجین از روش ، روی تخت تاب خورد و به پهلو دراز کشید .
هیونجین با ساکن شدن فلیکس ، به طرفش رفت و پشتش دراز کشید .
یکی از دست هاش رو زیر گردن کبود فلیکس گذاشت و دست دیگه اش رو به عضوش رسوند وبا کمک اون عضوش رو برای بار دوم وارد کرد .
فلیکس با لذت اهی کشید و دستش رو به عضوش رسوند .
همانطور که هیونجین ضربه زدنش رو شروع میکرد ، فلیکس هم حرکت دستش رو شروع کرد تا هر چه سریع تر ارضا بشه چون چیزی تا رفتن به خونه ی سونگمین نمونده بود .
وقتی حس کرد به ارضا شدن نزدیکه ، شدت ضرباتش رو بیشتر کرد و باعث شد فلیکس که تا الان به ارومی ناله میکرد ، صداش اوج بگیره و شروع به جیغ زدن بکنه : عاه .. عاه .. عاه عاه عاه .. عایییییی .. هیونجین .. هیونجین ... عااااا .. عاه عاه عاهههههه .
هیونجین هیس کشیده ای گفت و لب زد : فلیکس عزیزم اروم باش ..
هر چند که این ناله های فلیکس به شدت برای زیبا و تحریک کننده بود ولی خب متاسفانه مادر و پدرش هم توی این خونه حضور داشتن و دقیقا اتاق جفتی اون دو نفر خواب بودن .
فلیکس هقی زد و سرعت دستش رو بالا برد .
هیونجین کمی سرعتش رو کم کرد تا صدای فلیکس اروم بشه و وقتی صداش اروم شد دوباره سرعت کمرش رو زیاد کرد و با اولین ناله ی بلند فلیکس ، اخمی کرد و دست ازادش رو به چونه اش رسوند و سرش رو به طرف خودش برگردوند .
هر دوتا لبای فلیکس رو بین لباش گرفت و اونقدر محکم ضربه زد که با وجود اینکه لبای فلیکس بسته بود ولی شدت و تن ناله هاش به شدت بلند بود و هیونجین مطمئن شد که پدر و مادرش تا الان متوجه شده بودن که اون دوتا سکس دارن .
فلیکس دو دلیل برای جیغ زدن هاش داشت .
یکی اینکه تموم ضربه های هیونجین دقیقا به پروستاتش برخورد میکرد و یکی دیگه اینکه میخواست این صحنه رو به اتیش بکشه .
وقتی هیونجین با کم اوردن نفس لباش رو جدا کرد ، فلیکس بین دستاش ارضا شد و ناله های شدیدش رو ازاد کرد .
شاید همین ناله ی بهشتی بود که هیونجین رو مجاب به ارضا شدن کرد و باعث شد که توی سوراخ گشاد شده ی فلیکس ارضا بشه و ناله ی سرخوشی رو سر بده .
وقتی تموم کامش رو درون فلیکس خالی کرد ، از حرکت ایستاد و به صدای نفس های عشقش گوش سپرد .
فلیکس که کمی اروم شده بود و اون عطش اولیه رو نداشت ، به طرف هیونجین برگشت و سرش رو توی سینه اش مخفی کرد .
هیونجین با رضایت کامل دستاش رو دور بدن کوچولوی عشقش حلقه کرد و محکم توی بغل گرفتش و به فرق سرش بوسه ای زد .
فلیکس با خستگی خمیازه ای کشید و چشماش رو بست تا کمی بخوابه .
هیونجین هم که حسابی خسته شده بود ، پلک هاش روی هم افتاد و به خواب رفت .
.
.
با صدای زنگ گوشیش ، از خواب بیدار شد و به فلیکس که با صدای موبایل بیدار شده بود و داشت به طرف مخالفش میخوابید ، نگاه کرد .
موبایل رو از روی میز برداشت و با دیدن شماره ی چانگبین ، ایکون سبز رو زد و با صدای گرفته ای جواب داد : الو ؟
چانگبین که داشت سوار ماشین میشد لب زد : هی هوانگ هیونجین ؟ خواب بودی ؟
هیونجین اوهومی گفت .
چانگبین ادامه داد : بلند شو مرد ساعت هفته باید بریم خونه ی سونگمین من و چان داریم میریم سمتشون .
هیونجین اوهی گفت و لب زد : باشه الان فلیکس رو بیدار میکنم تا اماده شیم بیاییم .
چانگبین بشه ای گفت و تماس رو پایان داد .
با اتمام تماس ، موبایل رو خاموش کرد و روی تخت انداختش .
به طرف فلیکس برگشت و از پشت توی بغل گرفتش و گفت : لیکسی ؟
فلیکس چشماش رو باز کرد و نفس عمیقی کشید .
هیونجین لب زد : بلند شو عزیزم ساعت هفته باید بریم پیش سونگمین ..
فلیکس به طرف هیونجین برگشت و لب زد : باشه ..
و دوباره چشماش رو بست و خوابید .
هیونجین خنده ای کرد و شروع به نوازش موهای فلیکس کرد و گفت : بیدار شو دیگه عزیزم .
فلیکس نقی زد و پاهاش رو روی هم کشید و باعث شد دردی از سوراخ تا کمرش مثل یه جریان برق عبور کنه .
با درد جیغی کشید و چشماش کاملا باز شد .
هیونجین با نگرانی گفت : چیه ؟ چته ؟
فلیکس اخی گفت و لب زد : درد دارم .
هیونجین اهی کشید و دستش رو به باسن فلیکس رسوند و اروم شروع به نوازش سوراخش کرد و گفت : نوچ .. میخوای خونه ی سونگمین رو کنسل کنیم ؟
فلیکس که بخاطر ماساژ هیونجین کمی اروم شده بود لب زد : نه .. بریم پیششون .
هیونجین سری تکون داد و گفت : پس بیا بریم حموم .
فلیکس اروم روی تخت نشست و دوباره سوراخش تیر کشید و باعث شد چشماش نا خود اگاه پر از اشک بشه .
هیونجین اباژور کنار تخت رو زد و نگاهش رو به فلیکس داد .
با نگرانی لب زد : خیلی درد داری ؟
فلیکس اهی کشید و گفت : خیلی .
هوفی کشید و به طرف حموم رفت .
وان رو از اب داغ پر کرد و کمی شامپو توش ریخت و از حموم خرج شد .
به طرف فلیکس رفت و از روی تخت بلندش کرد و دوباره به طرف حموم رفت .
اروم فلیکس رو توی وان گذاشت و گفت : یک بشین تا اروم شی .
فلیکس سری تکون داد و از حس داغی بیش از اندازه ی اب ، کمی اذیت شد .
هیونجین با ناراحتی و نگرانی بوسه ای روی سرش گذاشت و اب دوش رو باز کرد و شروع به شستن خودش کرد .
فلیکس تموم مدت به مردش نگاه میکرد و از تیکه به تیکه اندام مردونه و عضلاتش لذت میبرد .
با اتمام استحمامش ، به طرف فلیکس رفت و شامپویی از توی قفسه برداشت و روی موهاش ریخت .
فلیکس با لبخندی دندون نما لب زد : هیونجین عزیزم دستام سالمن .
هیونجین هم متقابلا لبخندی زد و چیزی نگفت .
این کار ها رو میکرد چون عذاب وجدان گرفته بود و مدام داشت خودش رو سرزنش میکرد که چرا اروم انجامش نداده و این چیزی نبود که فلیکس متوجهش نشده باشه .
وقتی کاملا سر فلیکس رو کفی کرد ، دوش متحرک رو برداشت و اب رو باز کرد و شروع به شستن موهای ابریشمی عشقش کرد .
تمام کف ها رو از روی موهای فلیکس شست و گفت : میتونی بلند شی ؟
فلیکس سری تکون داد و اروم بلند شد و از وان بیرون زد .
دردش خیلی کم شده بود و الان فقط کمی سوزش داشت .
هیونجین لیف تمیزی برداشت و روش شامپو بدن ریخت و شروع به مالیدن به بدن فلیکس کرد .
و وقتی مطمئن شد عشقش تمیز شده ، لیف رو شست و گوشه ای گذاشت و اب رو دوباره باز کرد و روی بدن فلیکسش گرفت تا حسابی تمیز بشه .
با اتمام کارش دوباره روی خودش هم اب گرفت تا کف هایی که از بدن فلیکس بهش رسیده بود رو پاک کنه .
اب رو بست و دوتا ربدوشامبر برداشت و به طرف فلیکس رفت .
فلیکس تموم مدت با عشق به هیونجین نگاه میکرد و لبخند لحظه ای از لباش حذف نمیشد .
هیونجین ربدوشامبرش رو پوشید و به طرف فلیکس رفت .
اون پارچه ی نرم رو دور بدن عشقش پیچوند و براید استایل بلندش کرد .
فلیکسبا ذوق خندید و گفت : هیونی من خوبم .. میتونم راه برم عزیزم .
هیونجین اروم فلیکس رو روی تخت گذاشت و لب زد : ولی من دوست ندارم پریچینا بیتم اذیت بشه .. پس بزار کارمو کنم جوجه طلایی .
فلیکس با عشق خندید و لب زد : چقدر دلم برای شنیدن این دوتا کلمه تنگ شده بود .
هیونجین به سمت دراور رفت و سشوار رو برداشت و به طرف فلیکس رفت .
همانطور که داشت سشوار رو روشن میکرد ، بوسه ای محکم روی لبای فلیکس زد و گفت : از این به بعد زیاد میشنوی جوجه ی من .
فلیکس لبخندی زد و دستاش رو دور کمر هیونجین حلقه کرد و سرش رو به شکمش چسبوند و هیونجین شروع به خشک کردن موهاش کرد .
.
.
رو به روی ایینه ایستاد و شلوار لی ابی یخی و باکسرش رو تنش کرد و ربدوشامبرش رو در اورد .
خم شد و لباسش رو از روی تخت برداشت و وقتی دوباره به ایینه نگاه کرد ، بدن پر از کبودیش رو دید .
متعجب هینی کشید که هیونجین با ترس به طرفش برگشت و شسوار رو خاموش کرد : چیه ؟ چیشد عزیزم ؟
فلیکس به طرف هیونجین برگشت و گفت : هیونجین چخبره این همه مارک ؟
هیونجین به بدن فلیکس نگاه کرد .
روی گردنش کبودی های ریز و درشت موجود بود و دور نیپل هاش به صورت دایره ای جای دندون هاش و روی شکم و دور نافش پر از مارک های ارغوانی بود .
هیونجین با لذت خندید و چیزی نگفت .
فلیکس اهی کشید و گفت : نمیتونم این لباس رو بپوشم باید یقه اسکی بپوشم .
هیونجین به شدت با فلیکس موافق بود ولی لب زد : اخه عزیزم الان تابستونه و گرمت میشه .
فلیکس غری زد و گفت : وای هیونجین .
هیونجین از پشت بهش چسبید و گفت : متاسفم عشقم .. نمیتونستم خودمو کنترل کنم .
فلیکس به طرفش برگشت و گفت : گریمش کنیم ؟
هیونجین سری تکون داد و گفت : گریمش میکنم .
.
.
بعد از چیزی حدود دوساعت ، از اتاق خارج شدن و به طرف لینا و سیوان قدم برداشتن .
لینا با دیدن اون دو نفر که لباس های ستی پوشیده بودن ، لبخندی زد و گفت : سلام عزیزای دلم ..
فلیکس لبخندی زد و گفت : سلام مامان .. سلام بابا .
سیوان به طرفشون برگشت و گفت : سلام عزیزم .. دارید جایی میرید ؟
هیونجین دستش رو پشت کمر فلیکس گذاشت و گفت : اره جایی دعوتیم ..
سیوان سری تکون داد و دوباره نگاهش رو به برنامه ی مورد علاقه اش داد : باشه پسرا خوش بگذره بهتون .
فلیکس اروم تشکر کرد و همراه با هیونجین به طرف خروجی رفت .
لینا با لبخند پشت در ایستاد و به اون زوج که داشتن کفش هاشون رو میپوشیدن چشم دوخت و لب زد : دورتون بگردم .. خوش بگذره بهتون عزیزای دلم ..
فلیکس لبخندی زد و به طرف لینا رفت .
بوسه ای روی لپش زد و گفت : دوست دارم مامان .. خداحافظ .
لینا سری تکون داد و با لبخندی از ته دل به فلیکس و هیونجین که داشتن به طرف ماشین میرفتن چشم دوخت .
...................................................................................................................................................
DU LIEST GERADE
Wait for me ^hyunlix^
Fanfictionکاپل ها : Hyunlix _ hyunmin _ Minsung _ 2chan ژانر : romance _ dark _ smut روزهای آپ : دو شنبه ها
