چنل تلگرام .
Skz_king_bl
با وارد شدن به اتاقی که فلیکس بهشون داده بود ، اهی از خستگی کشید و خودش رو روی تخت پرت کرد .
همانطور که کرواتش رو شل میکرد به همسرش نگاه کرد و گفت : خسته ای ؟
نگاهش رو به مینهو داد و لب زد : خیلی .. واقعااا خسته ام مینهو .
مینهو سری تکون داد و بعد از در اوردن پیراهن سفید مردونه اش ، کنار جیسونگ دراز کشید و گفت : میدونم خسته ای همه کسم .. ولی میدونی که این حرفت باعث نمیشه که من نکنمت .
لبخندی زد و به طرف مینهو برگشت و دستش رو روی گونه اش گذاشت و لباش رو به لبای قلوه ای چسبوند و گفت : میدونم .
مینهو با لبخند بوسه ای به لبای کوچیک و صورتی مردش زد و گفت : خوبه .
و دوباره بوسه رو از سر گرفت .
جیسونگ به ارومی روی ارنجش بلند شد و بیشتر وزنش رو روی مینهو انداخت جوری که نصف بدن اون مرد جذاب زیر بدن عضله ای و مردونه اش قرار گرفت .
با حس دلتنگی شدیدی هم دیگه رو میبوسیدن .
از زمانی که به امریکا اومده بودن حتی یکبارم نتونسته بودن با هم نزدیکی کنن و این باعث دلتنگی شدیدشون میشد .
مینهو با اشتیاق لب پایین جیسونگ رو بین دو لب گرفت و چنان مکید که جیسونگ از درد اهی کشید و همین فرصتی برای مینهو شد تا زبونش رو وارد دهن تنگ و تاریک مردش کنه .
به محض ورود زبون مینهو ، با لذت هومی گفت و شروع به تکون دادن بدنش کرد .
با هر بار بالا و پایین شدن دیکش رو به رون های مینهو می کشید و در همین حین دست ازادش رو به عضو نیمه سفت شده ی مردش نزدیک کرد و شروع به مالیدنش از روی شلوار مشکی پارچه ایش کرد .
مینهو که طاقتش سر اومده بود ، توی یه حرکت ناگهانی جهت بدن هاشون رو عوض کرد و الان اون کسی بود که روی بدن جیسونگ خیمه زده بود با این تفاوت که تمام بدنش روی بدن مردش قرار گرفته بود .
جیسونگ با ذوق لباش رو جدا کرد و با اغواگری و چشم هایی خمار لب زد : الان که همسرت شدم و تماما مال توعم چه حسی داری ؟
هر دوتا دستش رو روی تخت کنار سر جیسونگ گذاشت و شروع به بازی با موهای مشکی رنگش کرد و گفت : حس میکنم روی ابرام .. باورم نمیشه هان جیسونگ کله شق بالاخره بله رو بهم داده .
خنده ی ریزی کرد و زبونش رو روی لبش کشید و گفت : پس قدرمو بدون لی مینهو .
سری تکون داد و گفت : هر چی مرد من بگه .
و با اتمام حرفش دوباره لباشون رو بهم متصل کردن و اینبار بوسه های متفاوت و نفس گیری از لبای هم گرفتن .
همانطور که همدیگه رو می بوسیدن ، مینهو دست به دکمه های پیراهن جیسونگ برد و شروع به باز کردن دونه دونه ی اون ها کرد .
وقتی از باز بودن همشون مطمئن شد ، اتصال رو قطع کرد و از روی جیسونگ بلند شد و پیراهنش رو از شونه های سفیدش پایین کشید و اینبار سراغ شلوارش رفت و همراه با باکسر از پاهای باریک و قلمیش خارج کرد .
شلوار و باکسر و پیراهن رو که روی تخت افتاده بودن ، با دست راستش پایین انداخت و با دست چپ گونه ی جیسونگ رو گرفت و دوباره لباش رو روی لباش گذاشت .
خوشش میومد .. از حس لبای جیسونگ روی لباش و تکون خوردن های لجوجانه اش خوشش میومد .
همیشه همین طور بود .. همیشه وقتی می خواستن با هم سکس داشته باشن ، لب هاشون ساعت ها در حال معاشقه بود و این عادت برای هر دو ثابت بود .
همانطور که لباش توسط مینهو بلعیده میشد، دستش رو به دکمه ی شلوار مینهو رسوند و سعی کرد بازش کنه ولی با گذشت چند دقیقه و قادر نبودن به باز کردن ، با اخم لباش رو جدا کرد و گفت : عهههه .. این چرا باز نمیشه ؟
مینهو خنده ای کرد و گفت : الان خودم بازش میکنم تو اروم باش .
سری تکون داد و با چشم های سنجابیش به مینهو نگاه کرد : زود باش الان حسم میره .
برای هزارمین بار خندید و حرفی نزد و مشغول باز کردن شلوارش شد .
طولی نکشید که شلوار و باکسرش رو از تنش خارج کنه .
جیسونگ با دیدن عضو مردش که به سمت شکمش تاب برداشته بود ، اب دهنش رو قورت داد و گفت : مینهو افزاینده ی حجم خوردی ؟
متعجب لب زد : چی ؟
جیسونگ با نیشخند گفت : میگم داروی افزابنده خوردی که اینقدر بزرگ شده ؟
مینهو که به این حرف های سنجابش عادت داشت گفت : باز وسط سکس داری چرت و پرت میگی ؟
با خنده سری تکون داد و پاهاش رو باز کرد تا مینهو بین پاهاش بشینه .
هوفی کشید و همانطور که انگشت اولش رو وارد سوراخ جیسونگ میکرد لب زد ، من اگر بتونم این عادت ها رو از تو بگیرم خیلی خوب میشه .
جیسونگ با درد صورتش رو جمع کرد و نفس بریده گفت : ترک عادت موجب مرض عشقم .. اههه .
مینهو پوزخند صدا داری زد و انگشت دوم رو هم اضاف کرد و اروم شروع به تکون دادن انگشت های کشیده و باریکش کرد .
جیسونگ لب گزید و با چشم های خمار و کشیده اش به مینهو نگاه کرد و گفت : لی ؟
نیم نگاهی به عشقش کرد و لب زد : جونم ؟
و انگشت سوم رو نیز اضاف کرد .
جیسونگ اهی از کشش دیواره های مقعدش کشید و نفس نفس زنون لب زد : به نظرت هیونجین و فلیکس دارن چیکار میکنن ؟
مینهو اهی کشید و گفت : جیسونگ عزیزم .. الان باید به فکر خودمون باشی نه همسایه پایینی .
جیسونگ با لذت خندید و پاهاش رو از زانو خم کرد و باز تر کرد .
همزمان که سوراخ جیسونگ رو باز می کرد ، دستش رو از جلو وارد خط باسنش کرد تا لذتی بی نهایت بهش وارد کنه .
وقتی حس کرد اماده است ، انگشتاش رو خارج کرد و وسط پاهای جیسونگ جا خوش کرد و دیکش رو با دست گرفت و اروم وارد شد .
جیسونگ چشماش رو محکم بست و مشت ارومی به تخت کوبید و لب زد : عااه .. مینهو .
با ورود تموم عضوش روی جیسونگ خیمه زد و اروم لباش رو بوسید و گفت : جونم ؟
اشکی از لذت و درد ریخت و گفت : یکم درد دارم ..
لبخندی زد و همانطور که موهای مردش رو نوازش می کرد ، خودش رو خارج کرد و دوباره اروم وارد کرد و لب زد : الان خوب میشه عزیزم .
و دوباره عضوش رو بیرون کشید و وارد شد و با اه بلندی که جیسونگ کشید متوجه شد که نقطه ی حساسش رو پیدا کرده و به راحتی تونست لذت مردش رو ده برابر کنه .
جیسونگ به ارومی دستاش رو از سرشونه های مینهو بالا کشید و دستاش رو دور گردنش انداخت و پایین کشیدش و دوباره اتصال لباشون رو برقرار کرد .
همزمان که با عضو بزرگش سوراخ جیسونگ رو بفاک میداد ، دستش رو به عضوش که به شکمش چسبیده بود رسوند و شروع به بالا و پایین کردن دستش کرد .
جیسونگ هوفی کشید و لب زد : بیشتر میخوام .. بیشتر .
و با اتمام حرفش ، دستش رو به نیپل هاش رسوند و با انگشت اشاره شروع به ور رفتن با خودش کرد .
مینهو نیشخندی از حالت سکسی مردش زد و سرعتش رو تا جایی که کمرش اجازه داد ، زیاد کرد .
با نزدیک شدن به ارگاسم ، با لذت هقی زد و لب زد : مینهو .
و شروع به ریختن کرد .
مینهو با دیدن اون مایع سفید رنگ ، لبش رو گزید و به ناگه شروع به ریختن کرد و تموم کامش رو توی سوراخ گشاد شده ی جیسونگ خالی کرد .
مینهو : عاااههه .
جیسونگ با حس مایع داغ مینهو ، با چش های نیمه باز نیشخندی زد و شروع به صدا زدن مردش کرد : اه .. عاهه مینهو .. مینهو .
با اتمام کامش از حرکت ایستاد و کنار جیسونگ دراز کشید .
یک دستش رو زیر گردن جیسونگ فرو برد و دست دیگه اش رو دور کمرش انداخت و همانطور که سر پسر رو توی سینه ی لختش مخفی میکرد لب زد : جونم ؟
جیسونگ چشماش رو کامل بست و با بی حالی و خواب الودگی لب زد : خیلی دوست دارم همسرم .
با شنیدن کلمه ی همسرم لبخندی زد و بوسه ای روی موهای لخت جیسونگ گذاشت و لب زد : منم همین طور عزیزدلم .
ولی صدای نفس های منظم جیسونگ بهش فهموند که در خواب عمیقی فرو رفته .
...................................................................................................................................................
نگاهش رو به فلیکس داد و لب زد : فلیکس عزیزم .. تو هنوز کامل خوب نشدی .. هم پاهات مشکل داره و هم لگن و کمرت بخاطر نشستن مدام .. نمیخوام بازم بهت درد بدم ..
کمی مکث کرد و ادامه داد : در ضمن من دوست دارم وصالمون بعد از سال ها رو توی خونه ی خودمون جشن بگیریم عزیزم ..
لبخندی زد و دستاش رو دور گردن هیونجین حلقه کرد و شروع به مالیدن دماغش به دماغ هیونجین کرد و گفت : باشه عزیزم .. هر چی تو بگی مرد من .
هیونجین با خوشحالی دستاش رو دور کمر باریک فلیکسش حلقه کرد و گفت : عاشقتم فلیکس .. خیلی زیاد .
لبخند دندون نمایی زد و یک نیم نگاه به چشم های خمار هیونجین انداخت و سپس نگاهش رو به لباش داد .
سرش رو کج کرد و اروم لباش رو روی لب های هیونجین گذاشت و لب پایینش رو به ارومی مکید .
هیونجین زبونش رو روی لب پایین فلیکس کشید و با دندون لباش رو اروم گزید .
فلیکس لباش رو جدا کرد و با کش اومدن لبش پایینش و گیر افتادنش بین دندون های هیونجین ، خنده ی دلبرانه ای کرد .
هیونجین با عشق به صدای خنده هاش گوش داد و لبش رو ول کرد و محکم فلیکس رو توی بغل گرفت و گفت : چطوری شدی همه کسم فلیکس ؟
لبش رو با خوشحالی گزید و اروم زبون زد .
دستش رو وارد موهای هیونجین کرد و بوسه ای روی گردن هیونجین گذاشت و گفت : تو چطوری شدی تنها دلیل زندگی من ؟
همانطور که فلیکس توی بغلش بود ، شروع به راه رفتن کرد تا خودش رو به تخت برسونه .
به محض گیر کردن پای فلیکس به تخت ، با هم روی اون تشک نرم افتادن و فلیکس با حس سنگینی هیونجین ، نفس بریده لب زد : هیون ؟
سرش رو از روی شونه ی فلیکس برداشت و گفت : جونم ؟
فلیکس اهی کشید و سعی کرد نفسی بگیره .
دستش رو روی سینه های هیونجین گذاشت و اروم فشارش داد تا خودش رو کمی ازاد کنه و گفت : هیونجین عزیزم خیلی سنگین شدی .. خیلییی .
لبخندی زد و غلتی خورد و اینبار اون روی تخت قرار گرفت و از اونجایی که دستش دور کمر فلیکس بود ، اون رو روی خودش کشید و گفت : بایدم سنگین بشم .. مامان به زور بهم مکمل میداد و میفرستادم باشگاه .
سرش رو از روی سینه ی هیونجین بلند کرد و همانطور که با موهاش بازی کرد ، اخم کیوتی کرد و گفت : یا هوانگ هیونجین .. تو به من گفتی غیر از گریه و زاری کاری نکردی که .
لبخندی زد و با هر دوتا دستش گونه های فلیکس رو گرفت و به محض غنچه شدن لباش ، سر بلند کرد و محکم شروع به بوسیدنش کرد .
به محض جدا شدن با عشق لب زد : فلیکسم .. دلیل زندگی من .. عشق من .. همه کسم .. من دروغ نگفتم بهت .. تنها زمانی که رنگ بیرون رو میدیدم همین باشگاه بود که اونم به اجبار مامان با چانگبین و چان میرفتم .
لبخند ارومی زد و به ناگه اشک توی چشماش جمع شد .
هقی بین لبخند زد و گفت : ببخشید هیونجینم .. ببخشید که اینقدر اذیتت کردم همسرم .
با پشت دست اشک های فلیکس رو کنار زد و با بغض شدیدی از دیدن اشک های فلیکس لب زد : گریه نکرد عزیزم .. گریه نکن .. تو منو ببخش که اینقدر اذیتت کردم که ناراحتت شی و بری .
فلیکس با دست های لرزون ، دستی به لب و بینی هیونجین کشید و به محض اینکه حس کرد چشماش خیس شدن ، سرش رو روی سینه ی هیونجین گذاشت و شروع به گریه کردن کرد .
هیونجین از لرزش بدن فلیکس ، لباش شروع به لرزیدن روی هم کرد و اشکاش سرازیر شد .
سرش رو بلند کرد و محکم سر فلیکس رو بوسید و بغلش کرد تا هر دو اروم بشن .
.
.
صبح با برخورد نور خورشید به چشماش ، اخمی کرد و ناله ی ریزی کرد .
با لحن لوس و ارومی گفت : اوممم .. هیونجین ؟
هیونجین با شنیدن صداش ، به طرفش برگشت و گفت : جونم ؟
فلیکس دوباره هومی کشید و به طرف هیونجین برگشت و سرش رو توی سینه اش مخفی کرد و گفت : این افتاب خر نمیذاره بخوابم .
خنده ی ریزی کرد و دستش رو دور کمر فلیکس گذاشت و پتو رو روی خودش و فلیکس بالا کشید و گفت : بخواب عزیزدلم .. بخواب .
اومی گفت و مثل یه گربه ی لوس سرش رو به سینه ی هیونجین مالید و تا یکم چشماش گرم شد که بخوابه ، در اتاقشون زده شد .
فلیکس با عصبانیت بروی تخت نشست و گفت : حالا اگر گذاشتن بخوابیم .. اون از افتاب .. اینم از اینا .
هیونجین که حالت های عصبی فلیکس موقعی که از خواب بیدار میشد رو میدونست ، لب زد : بخواب عزیزم .. بخواب .
و با اتمام حرفش شونه های فلیکس رو گرفت و روی تخت خوابوندش و پتو رو روش کشید و به طرف در رفت .
به محض باز کردن در مینهو رو دید و لب زد : صبح بخیر مینهو شی .
مینهو لبخندی زد و گفت : فلیکس خوابه ؟
متقابلا لبخندی زد و گفت : اره .. جیسونگ شی چی ؟
خنده ای کرد و گفت : اونم خوابه .. میای بریم بیرون ؟
سری تکون داد و با تن صدای ارومی گفت : اره خیلی هم عالی میشه چون فردا تولد فلیکسه و از اونجایی که امشب پرواز داریم نمیتونم دیگه براش کادو بگیرم .
مینهو بشنکنی زد و گفت : دقیقا به همین خاطر میخوام برم بیرون چون تولد جیسونگم امروزه .
متعجب لب زد : واقعا ؟
سری تکون داد و گفت : الان که خوابن بهترین زمان برای خرید رفتنه .
لبخند ارومی زد و گفت : پس من میرم اماده شم .
مینهو هومی گفت و به طرف اتاقی که فلیکس بهشون داده بود حرکت کرد .
.
.
اروم تکونی خورد و چشماش رو باز کرد .
نگاهش رو به اطراف داد و دستی به تخت کشید تا هیونجین رو پیدا کنه .
با حس نکردنش ، اخمی کرد و روی تخت نشست .
دستی به صورتش کشید و از روی تخت بلند شد و به طرف مستر رفت .
لباس هاش رو کامل از تنش در اورد و دوش رو باز کرد و شروع به حموم کردن کرد .
از اونجایی که دوباره به هیونجین رسیده بود ، دوست داشت همیشه خوش بو باشه تا مردش از بوی بدن و تمیزیش لذت ببره .
بعد از یه دوش ساده ربدوشامبر سفیدش رو پوشید و از حموم خارج شد .
به طرف دراور رفت و لوسیونی برداشت و به بدنش مالید .
کشوی اول لباس هاش رو باز کرد و شلوارک کرمی و پیراهن ابی رنگی ازش خارج کرد و پوشید .
خیلی وقت بود جز سیاه و سفید رنگ دیگه ای نپوشیده بود و الان بعد از دوازده سال قرار بود همچین لباس های رنگی بپوشه .
بالم لبی به لبش زد و شروع به سشوار کشیدن موهاش کرد .
وقتی از خشکی کاملش مطمئن شد ، سشوار رو خاموش کرد و بعد از دوباره نگاه انداختن به خودش و مطمئن شدن از زیباییش ، از اتاق خارج شد .
با دیدن جیسونگ که داشت صبحانه میخورد ، لبخند ارومی زد و گفت : سلام عزیزم ..
جیسونگ با دهنی پر که به شدت شبیه سنجاب شده بود ، سرش رو بالا اورد و با لب های کوچیکش لب زد : سلام .. چطوری ؟
با لبخند لب زد : خوبم .
نگاهی به اطراف انداخت و گفت : هیونجین و مینهو ؟
شونه ای بالا انداخت و گفت : نمیدونم .. فکر کنم ساعت ده اینا بود رفتن بیرون .
هومی گفت و کنار جیسونگ نشست و شروع به صبحانه خوردن کرد .
.
با رسیدن به خونه ، هوفی از خستگی کشید و ماشین رو خاموش کرد .
مینهو لب زد : وسایل رو بزاریم توی ماشین .. ما که به هر حال تا سه ساعت دیگه پرواز داریم و توی این مدت کم باید خونه رو به صاحب بعدی بدیم و کار های فلیکس رو انجام بدیم .
سری تکون داد و گفت : باشه .. فقط تا من با اون یکی ماشین کار های فلیکس رو میکنم ، تو و جیسونگ شی برید فرودگاه و ماشین رو هم ببرید .. اگرم میشه به فلیکس بگو اماده بشه بیاد پایین تا باهم بریم .
سری تکون داد و گفت : باشه .
از ماشین پیاده شد و به طرف ورودی رفت .
زنگ رو فشرد .
فلیکس نگاهش رو به ایفون داد و با دیدن مینهو لب زد : اومدن .
جیسونگ هومی گفت و نگاهش رو به تلویزیون داد .
فلیکس با ذوق به طرف ایفون رفت و دکمه رو زد و سپس به سمت در رفت و بازش کرد .
با ظاهر شدن توی چهار چوب در ، هیونجین برای لحظه ای سرش رو بالا اورد و با دیدن فلیکس توی اون تیپ ، نتونست خودش رو کنترل کنه و به محض ورود مینهو به داخل ، از ماشین پیاده شد و به طرف مردش رفت ..
فلیکس با قدم های اروم بهش نزدیک شد و به محض اینکه عجله ی مرش رو دید ، لبخندی زد و سرعت قدم هاش رو بیشتر کرد .
وقتی بهم رسیدن ، هیونجین خم شد و دستش رو به زیر زانوهای فلیکس رسید و بلندش کرد .
سرش رو روی شونه های فلیکس گذاشت و گفت : اهههه .. اههه .. خیلی دلم برای دیدن توی این لباس های تنگ شده بود .. خیلیی .
لبخند خجلی زد و گفت : از این به بعد زیاد میبینی عزیزم .
بوسه ای روی گردن سفید فلیکس زد و گفت : بعدا حسابت رو می رسم فلیکس .. الان فقط بیا بریم کار هاتو زود انجام بدیم بریم کره .. خونه ی خودمون .
فلیکس با یاد اوری موضوعی لب زد : هیونجین .. من .. من نمیخوام بیام توی اون خونه .
با اخم گفت : چی ؟
...................................................................................................................................................
های های .
اینم از پارت 28 .
واقعا ببخشید که دیر میشه به زور میتونم بیام توی واتپد .
ممنون که میخونیدش ..
بوس به لپای خوشگلتون .
YOU ARE READING
Wait for me ^hyunlix^
Fanfictionکاپل ها : Hyunlix _ hyunmin _ Minsung _ 2chan ژانر : romance _ dark _ smut روزهای آپ : دو شنبه ها
