part 13

3.4K 318 148
                                        

چنل تلگرام .

@SKZ-8Some +18

با عصبانیت پیک هفتم رو هم بالا کشید و روی میز پلاستیکی کوبیدش .
جیسونگ اهی کشید و گفت : بسه دیگه مینهو ... با این کار های تو که فلیکس طلاق نمیگیره .
مینهو با حرص دوباره شیشه ی سبز رنگ الکل خالص رو به لبه ی پیک چسبوند و کجش کرد .
جیسونگ هوفی کشید و پیک و شیشه رو همزمان از دست مینهو گرفت و گفت : بسه دیگه اه .. تمومش کن .. اینا همش تقصیر تو و اون مامان احمقته .. اگر شما اینکار ها رو نکرده بودید الان از ازدواجش با اون پسره خوشحال میشدین ولی الان چی ؟ هان ؟ الان چییی ؟ الان تو سر زندگیتی و داری ادای ادم های ناراحت رو در میاری و اون مامانت هم که داره زیر یکی عین خودش ناله میکنه ولی فلیکس کجاست ؟ فلیکس الان کجاست مینهوووو ؟ توی دهن شیررر .. توی دستای پسری که به خونش تشنه است و از شانس بدش اون پسر همسرشه  ... عشقشه ... تموم زندگی 9 سال گذشته اشه ..
مینهو دادی کشید و با گریه گفت : تمومش کننن ..
جیسونگ اخمی کرد و ادامه داد : چیه ؟ یاد اوری گذشته عذابت میده نه ؟ پس عذاب بکش لی مینهو .
دندون هاش رو روی هم فشار داد و با عصبانیت از روی صندلی بلند شد و به سمت جیسونگ رفت .
مچ دستش رو محکم گرفت و از روی صندلی بلندش کرد .
جیسونگ اخ بلندی گفت و نگاه خشمگینش رو به مینهو داد .
مینهو با دندون های جفت شده ای زمزمه کرد :  دهن هرزه اتو میبندی یا ببندمش ؟
جیسونگ به هدفی که میخواست رسید . با نیشخند گفت : ببندش .
مینهو پوزخندی زد و گفت : باشه .
بلافاصله دست جیسونگ رو گرفت و قدم برداشت .
خوشبختانه خونه ی جیسونگ به اون دکه ی شراب فروشی نزدیک بود و این باعث میشد مینهو زود تر به خواسته اش برسه .
با رسیدن به اپارتمانی که جیسونگ توش زندگی میکرد ، کلید رو از توی جیبش در اورد و در رو باز کرد .
با تعجب پوزخندی زد و گفت : کلیدای خونه ی من رو از کجا داری عوضی ؟
مینهو بدون نگاه کردن به پسر جفتش ، گفت : از روی کلیدات ساختم .. مشکلیه ؟
جیسونگ نیشخندی زد و گفت : نه .
مینهو با اخمی که ثانیه ای از بین ابروهاش کنار نرفته بود گفت : خوبه .
و کلید رو توی در چرخوند و بازش کرد .
با رسیدن به واحد جیسونگ ، دوباره کلید انداخت و در رو باز کرد .
جیسونگ رو به داخل هل داد و بعد از اون خودش وارد شد و در رو محکم کوبید .
کلید رو توی جیبش قرار داد و گفت : برو دوش بگیر .
جیسونگ ابرویی بالا انداخت و گفت : برای چی باید همچین کاری بکنم ؟
مینهو با جدیت بهش نگاه کرد و زمزمه کرد : خودت گفتی دهنت رو ببندم .. منم میخوام همین کار رو بکنم پس برو دوش بگیر .
جیسونگ به شوخی گفت : نه .. تو میخوای من برم حموم بعد بیای سرم رو بکنی توی اب تا خفه شم بمیرم .
مینهو پوکر بهش نگاه کرد و گفت : مگه من مثل تو دیونه ام .. برو دیگه .
جیسونگ با لبخند بهش نزدیک شد .
دستش رو دور گردن مینهو حلقه کرد و همانطور که به چشم های مینهو نگاه میکرد ، سرش رو کج کرد و لب هاش رو به لب های مینهو رسوند .
مینهو با لذت چشم هاش رو بست و منتظر قرار گرفتن جسمی نرم بین لب هاش بود ولی با گذشت چند ثانیه این اتفاق نیوفتاد .
با تعجب توام با عصبانیت ، چشم هاش رو باز کرد و به چشم های جیسونگ که از خنده دورشون خط افتاده بود نگاه کرد .
با حرص دستش رو بالا اورد و دور کمر جیسونگ گذاشت و گردنش رو به سمتش هدایت کرد .
جیسونگ از این بازی که بعضی وقتا بینشون رخ میداد لذت میبرد .. از این که مینهو برای داشتن لب هاش بین لب های خودش تقلا میکرد ، خوشش میومد .
پس سرش رو عقب برد .
مینهو نگاهی به چشم هاش انداخت و دوباره سرش رو جلو برد و دوباره جیسونگ سرش رو عقب کشید .
مینهو هوفی کشید و لباس جیسونگ رو توی مشتش فشرد و گفت : میدونی دیونه ی لمس لباتم پس بزار ببوسمت .
ابرویی بالا انداخت و به مینهو که با خماری بهش نگاه میکرد چشم دوخت .
با لحنی اروم اما اغوا کننده لب زد : منو ببر روی تخت مینهو .. میخوام کامی که از لب و عضوت میگیرم تمام اتفاقات دقایق پیش رو از یادت ببره .
مینهو نیشخندی زد .
دستاش رو به زیر باسن جیسونگ برد و بلندش کرد .
برای دیدن جیسونگ مجبور شد گردنش رو کمی بالا ببره .
جیسونگ با لبخند سرش رو تکون داد تا موهای لختش جلوی چشمش نباشه .
همانطور که مینهو به سمت اتاق میرفت ، دستاش رو دو طرف گونه اش گذاشت . کمرش رو خم کرد و لب هاش رو روی لب های قلوه ای و درشت مینهو گذاشت .
مینهو لب پایین جیسونگ و جیسونگ لب بالای مینهو رو میبوسید و میمکید و گاهی گاز های ریزی میگرفت .
با رسیدن به اتاق ، مینهو جیسونگ رو روی تخت دقیقا عمود بر تاج تخت پرت کرد و روش خیمه زد .
هنوزم هم به بوسیدن هم دیگه ادامه میدادند تا اینکه مینهو اتصال رو برای لحظه ای قطع کرد و پیراهنش رو از تنش خارج کرد .
یه زانوش رو روی تخت کنار پهلوی جیسونگ گذاشت و پای دیگه اش رو روی زمین و ستون بدنش .
یه دستش رو به گونه ی جیسونگ رسوند و دوباره لبش رو به لب هاش متصل کرد .
همانطور که داشت میگزید و میبوسید ، شروع به باز کردن دکمه های لباسش کرد .
از بیکار موندن و همه چیز رو به مینهو سپردن متنفر بود پس دکمه های پیراهن و شلوارش رو باز کرد و با اتمام کارش هر دوتا دستش رو به موهای مینهو رسوند و سرش رو به سمت خودش فشار داد .
بخاطر نبود اکسیژن از هم جدا شدند و فرصتی برای برهنه شدن به هم دادن .
مینهو کاملا از تخت جدا شد و تمام لباس هاش رو توی کسری از ثانیه در اورد .
هر کدوم رو به طرفی پرت کرد و به سمت دراور رفت .
تیوپ لوب رو از روی میز جلوی ایینه برداشت و به سمت تخت رفت .
توی این فرصت جیسونگ تمام لباس هایش رو به حالت نشسته از تنش خارج کرد و به پهلو و رو به دراور دراز کشید .
مینهو با لبخند به بدن سفید و باسن گرد و تپل جیسونگ نگاه کرد .
روی تخت خزید . تیوپ توی دستش رو کنار زانوهای خم شده اش گذاشت .
کمر جیسونگ رو گرفت و به کمر روی تخت خوابوندش .
پاهای باریکش رو با لذت از هم باز کرد تا مینهو بین پاهاش رو ببینه و تحریک بشه .
با لبخند انگشت اشاره اش رو روی عضو نیمه سخت جیسونگ کشید و همزمان خم شد و لب هاش رو به سینه اش رسوند .
نیپل راستش رو به دهن گرفت و نیپل دیگه اش رو با انگشت شست به بازی گرفت و همزمان دستی که روی عضو جیسونگ بود رو بالا و پایین کرد .
لذتی وصف نشدنی به بدنش تزریق شده بود .
دستش رو توی موهای مینهو کرد و محکم موهای پشت سرش رو کشید و از لذت اه بلندی سر داد : اههه .. عاااههههه .
با شنیدن ناله ی جیسونگ ، لرزش زیر شکمش رو حس کرد .
بوسه ای محکم و صدا دار روی نیپلش گذاشت و بعد از گرفتن گاز ریزی از خط سینه اش که کاملا مشهود بود ، خیمه اش رو برداشت و نشست .
پاهای جیسونگ رو از ساق گرفت و به بالا خم کرد تا سوراخش رو ببینه .
اوهی گفت و با لحن شهوت انگیزی زمزمه کرد : بهت گفته بودم عاشق بدنتم ؟
با اتمام حرفش ، عقب رفت و زیر پای جیسونگ به شکم دراز کشید و عضوش رو وارد دهنش کرد .
قوسی به کمرش داد و با ناله ی گریه مانندی گفت : ن .. نه .. عااااههه .. اه .
مینهو با لذت پاهای جیسونگ رو که جمع شده بودن رو  از هم جدا کرد و زبونش رو به چاک باسن تا بیضه هاش کشید و خیسش کرد .
با حس خیسی زبون مینهو هوفی کشید و سه تا مشت محکم به تخت کوبید .
پوزخندی به این حالت پسرکش زد و از روی تخت بلند شد و روی دو زانوش جلوی جیسونگ نشست .
تیوپ لوب رو برداشت و انگشت اشاره و وسطش رو بهش اغشته کرد .
با ارامش و قبل از ریختن اون مایع لزج روی تخت ، به چاک باسن و سوراخش مالید و اروم اولین انگشتش رو وارد کرد . اه بلندی کشید و دستاش رو به تاج تخت رسوند .
مینهو با لذت سه یا چهار بار انگشتش کرد و بلافاصله انگشت دوم و سوم رو باهم و به زور وارد کرد .
اینباراز درد و لذت چنان اه بلندی کشید و پاهاش رو مدام روی تخت کشید که مینهو با ترس سرش رو بالا اورد و به چشم های بسته و لب های نیمه باز و سینه اش که برای بلعیدن اکسیژن به شدت بالا و پایین میشد چشم دوخت .
لبخندی از تاثیری که روی جیسونگ داشت زد و دوباره تیوپ رو برداشت .
کمی بدنه اش رو فشار داد و مایع بیرنگ رو روی دستش ریخت . در تیوپ رو بست و کف دستش رو به عضوش رسوند و شروع به خیس کردنش کرد .
نگاهش رو به جیسونگ که با چشم های نیمه باز و خمار بهش نگاه میکرد داد و گفت : دوست داری تا اماده میشه چیکار کنم ؟
جیسونگ با لحن کش داری گفت : ببوسم .
سری تکون داد و لب هاش رو به لب های تشنه ی جیسونگ رسوند .
همزمان دستاش رو زیر زانوهاش گذاشت و پاهاش رو بالا داد و باعث شد باسنش از تخت فاصله بگیره و کمرش خم بشه .
در حین بوسه زدن به لب های جیسونگ ، با دست کمی دیگه عضوش را که کاملا سخت شده بود و کلاهکش سرخ شده بود رو مالش داد .
بوسه ای از لب پایین جیسونگ گرفت و زبونش رو وارد دهنش کرد .
عضوش رو با شستش به پایین هدایت کرد و اروم وارد سوراخ لیز جیسونگ کرد .
توی دهن مینهو اهی از کشش دیواره های سوراخ صورتیش زد و دستاش رو به کمرش رسوند .
ناخت های تقریبا بلند و تیزش رو توی کمر مینهو وارد کرد و دهنش رو برای گفتن یه ناله ی بلند ازاد کرد : عااااااااههه .. اخخ .. اه اه اه ..
مینهو با لبخند گفت : درد داری عزیزم ؟
جیسونگ سری تکون داد و با ناله ای که بیشتر شبیه به گریه بود گفت : خیلی .
خیمه اش رو از روی جیسونگ برداشت و نشست .
اروم عضوش رو خارج کرد و دوباره وارد کرد .
جیسونگ اه بلندی کشید و دستاش رو به سمت تاج تخت برد و سقف میله هاش رو گرفت .
مینهو دوباره عضوش رو تا کلاهک خارج کرد و وارد کرد .
بعد از چند دقیقه ضربه های متوالی ، جیسونگ به سایز مینهو عادت کرد و فقط لذت برد .
مینهو با چشم های خمار و نفس های بلندی که میکشید ، دستاش رو به شکم تخت جیسونگ رسوند و کف دست و انگشت هاش رو نوازش وارد روی سینه و شکمش کشید .
برای شدت دادن به ضربه هاش ، دستش رو دوباره زیر رون های جیسونگ برد و پاهاش رو روی شونه هاش خودش انداخت .
روی بدن جیسونگ خیمه زد و چنان سرعت ضربه هاش رو زیاد کرد که تخت شروع به جا به جا شدن کرد .
با هر ضربه اه بلند جیسونگ و اه مردونه ی مینهو بلند میشد تا اینکه بعد از چیزی حدود 45 دقیقه ، مینهو به ارگاسم رسید و جیسونگ بدون مالش دادن عضوش بین شکم هاشون خالی شد .
مینهو با خستگی خودش رو رها کرد و سرش رو روی سینه ی جیسونگ داد و اهمیتی به کام لزج جیسونگ که بین شکماشون بود نداد .
جیسونگ با لبخند دستش رو بین موهای پر پشت مینهو فرو برد و گفت : موفق شدم فکر فلیکس رو از ذهنت خارج کنم ؟
پوزخندی زد و گفت : اوهوم .
...................................................................................................................................................
با تکون خوردن طرف دیگه ی تخت چشم هاش رو باز کرد و پتو رو از سرش پایین کشید .
سرش رو برگردوند و خطاب به فلیکس با جدیت گفت : کجا ؟
فلیکس اهمیتی نداد و به سمت دستشویی رفت .
با اتمام کارش ، با خستگی و پاهایی که لنگ میزدن از اتاقک سرامیکی خارج شد و به سمت تخت رفت .
قبل از نشستن روی تخت موبایلش رو برداشت و به ساعت که عقربه هاش روی 3:45 دقیقه بود نگاه کرد .
هوفی کشید و خواست موبایلش رو روی میز بزاره که شروع به زنگ خوردن کرد .
با شنیدن صدای ویبره ، به سرعت روی تخت نشست و موبایل رو از دست فلیکس گرفت .
فلیکس با تعجب گفت : داری چه غلطی میکنی ؟ موبایلم رو بده .
هیونجین با داد بلندی گفت : خفه شو هرزه ی احمق .. بگیر بتمرگ .
با اتمام حرفش ایکون سبز رو زد و گفت : بله ؟
لارا اخمی کرد و گفت : با لی فلیکس تماس گرفتم ؟
هیونجین با اخم گفت : بله بفرمایید . امرتون ؟
لارا با عصبانیت از روی تخت بلند شد و گفت : گوشی پسر من دست تو چیکار میکنه ؟ اصلا تو چرا داری کره ای حرف میزنی ؟ مگه فلیکس امریکا نیست ؟
فلیکس با شنیدن صدای جیغ مادرش از پشت تلفن ، اهی کشید و روی تخت خزید .
دستش رو سمت موبایل برد و سعی کرد به زور از دست هیونجین بیرون بکشه که سیلی محکم روانه ی گونه اش شد .
با شدت زیادی سرش به بالشت برخورد کرد و روی تخت دراز کش شد .
با بغض پتو رو بالا اورد و بدون انداختن نگاه به هیونجین که با خشم داشت نگاهش میکرد ، چشماش رو بست تا بخوابه .
هیونجین با اخم گفت : گوشی پسر تو دست همسرشه .. چون دارم توی کره زندگی میکنم .. خیر فلیکس الان روی تخت جفت همسرش مثل یه پسر خوب خوابیده .. سوال بعد ؟
لارا با تعجب پوزخند صدا داری زد و گفت : چی داری بلغور میکنی پسره ی احمق ؟ همسر ؟ از چی حرف میزنی ؟
هیونجین با لبخند گفت : فردا قراره به خونه ام دعوتتون کنم مادر جان اون موقع همدیگه رو ملاقات میکنیم .. پس فعلا .
بدون فرصت دادن به لارا برای گفتن حرفی ، موبایل رو به طرف دیوار پرت کرد و شکوندش .
فلیکس هین بلندی کشید و روی تخت نشست .
با حرص دوتا مشتش رو به سینه ی هیونجین کوبید و گفت : برای چی شکوندیش عوضییی ؟
هیونجین حرفی نزد و به چشم های خیس فلیکس نگاه کرد .
با نگرفتن جواب از هیونجین ، دادی کشید و گفت : ازت متنفرمممم .
و دوباره سیلی محکم تر از قبلی روی گونه اش نشست .
فلیکس اینبار کم نیورد .
بخاطر ضربه ی محکمی که به گونه اش خورده بود دوباره روی تخت افتاده بود .
به سرعت بلند شد و دست راستش رو محکم به گونه ی هیونجین کوبید و دوباره با داد گفت : ازت متنفرم .
هیونجین با حرص از چیزی که شنیده بود ، نفس سنگینی کشید و دستش رو بالا اورد تا دوباره فلیکس رو بزنه که فلیکس مچ دستش رو گرفت و با دست دیگه اش سیلی به گونه ی چپ هیونجین زد .
هیونجین با تعجب به فلیکس که میلرزید و گریه میکرد و میزدش چشم دوخت .
با عجله مچ دست هاشو گرفت و روی تخت خوابوندش و روش خیمه زد و گفت : چته چرا اینجوری میکنی ؟
فلیکس با داد و جیغ پاها و بدنش رو تکون داد تا از زیر هیونجین بیرون بیاد .
هیونجین با تعجب به پسری که همیشه اروم بود و حرفی نمیزد ولی الان تبدیل به یک موجود روانی شده بود چشم دوخت .
میدونست فلیکس وارد یک شوک عصبی شده و هر طوری که هست باید ارومش میکرد .
مچ دست های فلیکس رو که مدام تقلا میکرد تا ازادشون کنه رو به تخت و کنار سرش پین کرد و با زانوهاش ، پاهای فلیکس رو به هم چسبوند و با داد بلندی که فلیکس رو از شوک بیرون اورد گفت : بسه دیگه تمومش کن .
با داد هیونجین ، اروم گرفت و به چشماش نگاه کرد .
هیونجین اهی کشید و خیمه اش رو از روی فلیکس برداشت .
از پارچ کنار تخت ابی توی لیوان ریخت و به سمت فلیکس رفت .
اروم پشت کمرش رو گرفت و بلندش کرد .
شونه ی فلیکس رو به سینه ی خودش چسبوند و لیوان رو روی لباش گذاشت .
فلیکس خیلی اروم لب های لرزونش رو از هم باز کرد و اب رو تا ته نوشید .
هیونجین با لبخند لیوان رو پایین اورد و روی پا تختی گذاشت .
دستش رو توی موهای فلیکس کرد و شروع به نوازش کردنش کرد تا خوابش ببره ولی فلیکس نه تنها خوابش نبرد بلکه کاملا بیدار شد .
دستاش رو که به شدت میلرزید روی تخت و پای هیونجین گذاشت و تکیه اش رو از سینه اش گرفت و خودش رو از نوازش های هیونجین که به شدت عاشقشون بود محروم کرد .
اهسته از روی تخت بلند شد و با قدم های لرزون و به کمک دیوار از اتاق خارج شد .
هیونجین اهی کشید و شقیقه هاش رو ماساژ داد .
برای امشب کافی بود .. فلیکس رو بیشتر از اونچیزی که انتظارش رو داشت عذاب داده بود و این دیونه اش میکرد .
اروم از تخت پایین رفت تا ببینه فلیکس داره چیکار میکنه .
از لای در به سالن نگاه کرد و با دیدن فلیکس که روی کاناپه دراز کشیده بود و داشت تلویزیون نگاه میکرد ، اهی کشید و از اتاق خارج شد .
خیلی اروم جوری که فلیکس متوجه نشه ، روی اخرین مبل و دور ازش نشست و متقابلا به تصویر رنگی خیره شد .
بعد از گذشت چند دقیقه ، نگاهش رو به فلیکس که نفس های اروم و منظمی میکشید داد و متوجه خواب بودنش شد .
اهی کشید و به کمک دسته های طلایی رنگ مبل ، بلند شد و به سمتش رفت .
رو به روش زانو زد و دستاش رو روی راحتی گذاشت .
به فلیکس که دقیقا مثل 9 سال پیش میخوابیده بود ، با لبخند خیره شد .
اروم دستش رو جلو برد و موهای چتری فلیکس رو که توی چشمش بودن کنار زد .
اروم بلند شد و بوسه ای روی پیشونی و سپس گونه ی سرخ و کبودش گذاشت و دستش رو به سختی زیر زانو و کمرش گذاشت و بلندش کرد .
به سمت اتاق رفت و خیلی اروم فلیکس رو روی تخت گذاشت . بالشت رو زیر سرش تنظیم کرد و لحاف رو تا گردن روش کشید .
خم شد و دوباره بوسه ای روی پیشونی و گونه اش گذاشت .
با اتمام کارش دستش رو نوازش وار روی گونه ی رنگ پریده اش کشید و لبخندی زد . اروم گفت : اخه من با تو چیکار کنم ؟ هوم ؟ نه میتونم ببخشمت و حرفات رو باور کنم و نه میتونم نبودت رو تحمل کنم . چیکار کردی با قلبم فلیکس ؟ هوم ؟ چیکار کردی که هم ازت متنفر هم بهت وابسته ؟ چیکار کردی با خودم و خودت فلیکس ؟ چیکار کردی با عشق بینمون ؟ کاش اینطور نمیشد .. کاش میتونم حس جنونی که بهت داشتم رو تموم کنم و برم پیش سونگمین ولی نمیتونم .. نمیتونم اینکار رو بکنم .. حداقل نه تازمانی که جلوم ارزوی مرگ نکردی .
همیشه همینطور بود .. با یاد اوری سونگمین و خاطرات گذشته ، از فلیکس متنفر میشد و عصبی .
با حرص نگاهش رو از فلیکس گرفت و از اتاق خارج شد .
فلیکس که تمام مدت بغضش رو به زور نگه داشته بود ، چشم هاش رو باز کرد و گفت : متاسفم هیونجینا .. متاسفم عشق من .. من رو ببخش که توان مقابله با مادر و برادرم رو نداشتم و تو رو باختم .. منو ببخش دلیل زنده موندنم .
..................
های های اینم پارت ۱۳ .
شرط برای آپ پارت بعدی ۱/۳kمرسی هانی های عزیزم .


















Wait for me ^hyunlix^Where stories live. Discover now