Wait for me ^hyunlix^

part2

چشمای خیس از اشک ، به صورت جا افتاده ی پسری که بیشتر از 9 سال عاشقش بود نگاه کرد .

هیونجین پشت با میز جا گرفت و توی میکروفن متصل به میزش شروع به صحبت کرد : خب ... سلام ... من هوانگ هیونجین استاد اناتومی بدن شما هستم . امیدوارم سالهای خوبی رو کنار هم بگذرونیم .

همه ی دانشجوها یکصدا گفتن : بله استاد .

یکی از دانشجوهای دختر گفت : استاد میشه یه سوال غیر درسی ازتون بپرسم ؟

هیونجین نگاه سردی بهش انداخت و گفت : میشنوم .

دانشجو گفت : استاد شما دوست دختر دارید ؟

اخمی بین ابروهاش نشست . با صدای بلند و رسایی گفت : نه ... ولی این اخرین بارت باشه همچین چیزی میپرسی . دیگه توی کلاس چیزی جز سوال های درسی نشنوم ... فهمیدی؟

دختر لبخند دندون نماش رو جمع کرد و گفت : ب..بله استاد .

نگاهش رو از دختر گرفت و به لیست حضور و غیاب جلوش نگاه کرد و بلند شروع به خوندن اسم ها کرد : لی بوم ؟ .... بله استاد .

کیم یانهی ؟ ... بله استاد .

با دیدن اسم پسری که سالها از دیدنش محرم شده بود ، مکثی کرد و سرش رو بالا اورد و با نگاهش دنبالش گشت .

با ندیدنش اخمی کرد و با صدای بلندی گفت : لی فلیکس ؟

فلیکس از روی صندلیش بلند شد و با چشمای خیس از اشک و صدا بغض داری گفت : بله استاد .

هیونجین نگاهی به پسر انداخت . با دیدنش ، دستاش شروع به لرزیدن کردن . برای ضایع نشدن و سنگین نشون دادن خودش ، دستش رو مشت کرد وبا لحن دلخراشی گفت : چرا گریه میکنی ؟ نکنه دلت واسه مامانت تنگ شده ؟

با این حرف هیونجین سرش رو پایین انداخت و بدون توجه به صدای خنده ی دانشجوها گفت : نه استاد ... متاسفم .

با شنیدن لحن متاسف فلیکس ، خنده ای کرد و گفت : خوبه .

فلیکس بدون هیچ حرف و حتی نگاه کردن به هیونجین ، روی صندلیش نشست و سرش رو پایین انداخت .

همونطور که حضور غیاب میکرد ، گهگاهی نگاهی به فلیکس میکرد و با دیدن اشکایی که روی زمین سقوط میکردن اخمی میکرد .

توی دلش به خودش نهیبی زد و گفت : اون یه خیانتکاره ... اون فقط یه دانشجوعه بی ارزشه ... امیدوارم یادت نرفته باشه چطوری ترکت کرده .

نفس عمیقی کشید و گفت : خب میخوام درس رو شروع کنم . ممکنه بین درس ازتون سوال بپرسم . انتظار دارم جوابایی که ازتون میشنوم درست باشه فهمیدید ؟

دانشجوها : بله استاد .

نگاهش رو به فلیکس که هنوز سرش پایین بود داد و گفت : لی فلیکس .