فلیکس که تکون نخوردن هیونجین رو دید ، اهمیتی نداد و دوباره زیر دوش رفت تا بدنش رو بشوره .. اگر صبح یا شب های قبل بود با دیدن حالت چهره ی هیونجین محکم بغلش می کرد تا درد روی شونه هاش از بین بره ولی الان فرق داشت .. همسرش کسی که روی عشقش قسم میخورد خیانت کرده بود و این هیچ وقت برای فلیکس قابل بخشش نبود .

لب گزید تا بغضش رو پنهان کنه ولی نتونست و اشکاش مثل ابر بهار شروع به باریدن کرد .

با قدم هایی اروم و شونه هایی که مثل یک پیر مرد 90 ساله خمیده بود به سمت در حموم رفت و قبل از خروج کامل نگاهی به فلیکس انداخت و اروم در رو بست .

به محض شنیدن صدای چفت در ، از زیر دوش بیرون اومد و به در نگاه کرد .

اشکی ریخت و لب زد : متاسفم هیونجین ولی دیگه هیچ وقت نمی خوام ببینمت .

.

با اتمام استحمامش ربدوشامبر سرمه ای رنگش رو پوشید و از حمام خارج شد .

هیونجین با دیدنش ، لبخندی زد و گفت : گرسنه نیستی عزیزم ؟

فلیکس بدون انداختن یک نگاه ، به سمت اشپزخونه رفت و از توی پارچ روی اپن لیوان ابی برای خودش ریخت و یک نفس سر کشید .

هیونجین با لبخند به سیب گلوش که مدام بالا و پایین می شد نگاه کرد و توی مغزش تکرار کرد : اون فقط یه کابوس بوده .. فلیکسم الان کاملا سالم پیشه منه .

با اتمام اب ، عصبی از نگاه خیره ی هیونجین روی خودش لیوان رو روی اپن کوبید و لب زد : برو لباس هایی که دوست پسرت ..

پوزخندی زد و ادامه داد : الان دیگه دوست پسرت نیست راستی ... برو لباس هایی که همسر عزیزت اورده رو بیار میخوام لباس بپوشم .

هیونجین با ناراحتی از لحن تند تمام زندگیش ، اخمی کرد و گفت : چرا خودت نمی ری ؟

تلخندی زد و گفت : چون حالم از بوی عطر تو و همسرت به هم می خوره ..

دستاش رو با عصبانیت مشت کرد و گفت : اون همسره من نیست .

یک دفعه فلیکس زد زیر خنده . هیونجین به همسرش که مثل دیونه ها داشت می خندید نگاه کرد و حرفی نزد .

خنده اش رو خورد و لب زد : فکر کنم یادت رفته ازدواج واقعی ما و قول و قراری که گذاشتیم چی بوده ؟

بزار بهتون یاد اوری کنم هیونجین شی .. ازدواج واقعی ما سکسمون بود چون منو تو اصلا به کلیسا اهمیتی نمی دادم .. حتما با اونم همین طور بودی دیگه نه ؟

سعی کرد لحنش محکم و با اقتدار باشه ولی از شانس بدش ، با گفتن جمله ی اخر هم قلبش و هم صداش لرزید .

هیونجین که دیگه حوصله اش داشت سر می رفت و روی سگیش داشت بالا میومد ، از روی مبل بلند شد و به سمت اتاق رفت .

Wait for me ^hyunlix^Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang