به سمت درب ورودی قدم برداشت . خواست از جای خالی که وجود داشت بیرون بره که دستش توسط یکی از پسرایی که مشخص بود رئیس گروه کشیده شد .

به سمت عقب برگشت و با اخم به پسر های رو به روش نگاه کرد .

پسری که دستش رو کشیده بود گفت : وای اینطوری که بهم نگاه میکنی ... بیشتر جذبت میشم .

با شنیدن حرف پسر دستاش شروع به لرزیدن کرد ولی همه چیز با نزدیک شدن اون پسر بهش بدتر شد .

فلیکس با لرز توی صداش گفت : چی ازم میخوای ؟

پسر دستش رو روی باسن لیکس گذاشت و گفت : اینو .

 فلیکس با ترس هلش داد و با عقب رفتن پسر ، به سرعت به سمت درب ورودی رفت و خواست خارج بشه که موهاش توسط همون پسر که اسمش مارک بود کشیده شد .

جیغ کوتاهی از کشیده شدن موهاش کشید و اشکی از گوشه ی چشمش چکید .

مارک با عصبانیت فلیکس رو به خودش نزدیک کرد و توی صورتش با داد گفت : با بد کسی در افتادی بچه جون .

فلیکس دستش رو روی دست مارک که داشت موهاش رو میکشید گذاشت و با چشمای پر از اشک و ملتمس بهش نگاه کرد .

مارک پوزخندی زد و گفت : این نگاه ها نمیتونه سوراخت رو حفظ کنه .

فلیکس با داد گفت : ولم کن .

مارک موهاش رو محکم تر کشید و به سمت یکی از اتاقک های دستشویی بردش .

فلیکس رو داخل اتاقک هل داد .

به سمت دوستاش برگشت و گفت : مواظب باشید کسی نیاد .

فلیکس با دو به سمت در دوید و خواست فرار کنه که کمرش توسط مارک اسیر شد .

 مارک با لحن شهوت انگیزی در گوشش گفت : کجا با این عجله ما هنوز کار داریم .

 با اتمام حرفش ، یقه ی لباس فلیکس رو با وحشیت کشید و باعث شد دوتا دکمه ی بالاش کنده بشه .

به محض نمایان شدن گردن و سینه ی سفید فلیکس ، زبونش رو روی دندوناش کشید و یه دفعه سرش رو توی گردن فلیکس کرد و گاز محکمی از گردنش گرفت .

با گاز گرفته شدن گردنش حس کرد روح از بدنش خارج شده . جیغ بلندی کشید و شروع به هق هق زدن کرد .

همونطور که گردن فلیکس رو نشونه گرفته بود و میگزید ، دستش رو روی لبه های باز پیراهنش گذاشت و به دوطرف کشید .

با باز شدن کامل پیراهنش و قرار گرفتن بدن سفید و بی نقصش رو به روی چشمای هیز مارک ، حس کرد داره دیونه میشه . نه هیچ کس جز هیونجین تاحالا بدنش رو ندیده بود .

مارک پوزخندی زد .

سرش رو خم کرد و خواست سینه ی فلیکس رو به دهن بگیره که صدای دوستش بلند شد .

Wait for me ^hyunlix^Where stories live. Discover now