(( 6 ))

4.9K 442 363
                                    

صدای آلارم که قطعه ای از بتهوون بود نوید شروع یه روز تازه رو میداد و نایل برخلاف بیشتر مردم عاشق این شروع بود..
از جا پا شد و بدنشو کشید تا عضلات گرفتشو به کار بندازه و با دیدن تصویر رو به روش لبخندی زد که خب تلخ بودنش کل زیباییشو به خاکستر تبدیل میکرد...

-سلام عشق

دستی روی عکس بزرگ نصب شده روی دیوار مقابل تخت کشید و سعی کرد لحنش دلجویی رو به گوش برسونه...

-میدونم زندگیم میدونم.خیلی زیاد کار میکنم و نمیتونم زیاد استراحت کنم ولی این فقط برای مشغول کردن فکرمه.

دستاشو روی موهای بلند و قهوه ایه دختر کشید و بوسه ای روی شانه دختر داخل تصویر زد...
نفس عمیقی کشید و از عکس فاصله گرفت...

-به هرحال...
صبحت بخیر خوشگلم

______________________________________________

$مطمئنی؟؟

با اخم و جدی پرسید و لیام با چشمای معصومش نگاهش کرد و مک محکمی به پستونکش زد...

+اوهوم

$خیلی خوبه ولی هروقت اذیتت کرد بگو تا خودم بکشمش

هینی کشید و چشمای گرد شدشو برای زینا به نمایش گذاشت تا اون دختر دوباره بدون کنترل محکم بغلش کنه و بحث قبلیشو کاملا به فراموشی بسپاره...

محکم تو بغلش فشارش داد و لپای سرخشو پی در پی بوسید...

$کوکی کوچولوی منننننن،
یه روزی از زین میدزدمت و فرار میکنم تا دستش بهت نرسه، اون موقع یه لقمه چپت میکنم

اشک تو چشمای لیام حلقه زد و پستونکشو از دهنش خارج کرد...
با بالا آوردن دستاش سعی کرد گشاد بودن هودی سفیدش و لاغر بودنو خودشو نشون بده...

+ولی لیام گناه داره،دردش میاد اگه بخوریش.تازه اون اصن هیچیِ هیچیِ هیچی گوشت نداره و استخون داره فقط یه کوچولو گوشت داره و اونم بدمزس تلخه.میشـ...میشه لیامو نخوری؟؟

زینا با وجود این چیزهایی که تو این یه هفته دیده بود میدونست تا چند ثانیه دیگه لیام به گریه میفته و الان باورش شده زینا میخورتش پس اونو تو بغلش کشید و  "باشه نمیخورمت"  رو تو گوشش گفت تا نفسای اون پسر به حالت عادی برگرده و تپش قلبش کمی نرمال شه...

وقتی از بالای شونه های لیام وارد شدن زین به اتاق رو دید با دستاش که مشغول نوازش پشت لیام بودن به اون اشاره ای کرد تا بایسته و به حرفاش با لیام گوش بده...

$پس قرارمون چی شد لیام؟
هر موقع زین اذیتت کرد یه زنگ میزنی من میام حسابشو میرسم

لیام که حالا میدونست از طرف زینا خطری تهدیدش نمیکنه شجاعتشو به دست آورد و سعی کرد از ددیش دفاع کنه...

... cute baby ...Where stories live. Discover now