(( 28 ))

1.9K 284 427
                                    

"از پسش برمیام

زین دود سیگارش رو بیرون داد و چهره ی مصمم تام رو آنالیز کرد...

پوزخندی زد...

_این وظیفته نه لطف، باید از پسش بربیای.

الویت با زنده بودنشه اما اجازه ی کشتنش رو داری.

تام نفس عمیقی کشید و به فکر فرو رفت...

اگه موفق میشد علاوه بر امتیازاتی که به دست میاورد، مسئولیت زیادی رو دوشش قرار میگرفت...

زین به جیسون که از طرف رئیس محافظ ها جک فرستاده شده بود و حالا پشت سر تام ایستاده بود اشاره کرد تا اون پسر رو به بیرون هدایت کنه و خودش هم پشتش رو به اون ها کرد و کام سنگینی از سیگارش گرفت...

بعد از خداحافظی که از طرف زین بی جواب بود از اتاق خارج شد و در رو پشت سرش بست...

تو افکارش غرق بود اما شنیدن ناله و گریه های ضعیفی باعث شد سرشو به عقب برگردونه و به دنبال مبدا بگرده...

"این صدا از کجاست؟

جیسون بدون توجه دستش رو به سمت پله ها گرفت تا تام رو محترمانه بیرون کنه و خودش هم به دنبال اون رفت...

زین خاکستر سیگار نیمه دود شدش رو توی جا سیگاری تکوند و اون رو روی لبش بازگردوند و با خروج از اتاقی که رسما اتاق کارش بود، به سمت در چرمی متفاوت با بقیه ی در ها رفت تا به لیام سری بزنه...

در رو باز کرد و با دیدن لیام که محکم و به حالت نشسته به میله ها بسته شده و اون موتور سکس، دیلدوی کلفت و بلند انتخاب شده توسط زین رو با سرعت نوسانی، گاهی آهسته و گاهی بسیار سریع، توی سوراخش میکوبه، احساسات متناقضی وجودش رو پر کرد و سر آمد اون ها حس ارضای خشم بود...

زمین خیس شده از کام نشون میداد که لیام چند بار اومده و حتی سوزن کِیج توی سوراخ دیکش هم نتونسته جلوی اون رو بگیره و البته رنگ پریده و ناله های بیجونش هم نشون دهنده ی دردناک بودن این ارضا شدن ها بود...

چشم بند روی چشم هاش از اشک خیس بود و چونه و سینش هم به خاطر گگ فلزی و نسبتا بزرگ توی دهانش، خیس از آب دهان بود...

و البته نیپل های کبود شدش نشون دهنده ی فشاری بود که بین اون گیره ها بهش وارد میشد...

زین بی صدا جلو رفت و روی تخت نشست تا از نزدیک به اون موجود نالان و بی جون نگاه کنه...

از نظر زین اون صحنه نفس گیر بود...

بدن رنگ پریده ی لیام درست مثل مرمر بود و دونه های عرق روی پوستش باعث درخشش هرچه بیشترش بود...

اونقدر بی جون بود که حتی متوجه ورود زین هم نشد و فقط بی صدا و خفه ناله میکرد...

زین ریموت ویراتور متصل به کیج رو از جیبش در آورد و اون رو دو درجه بالا برد...

... cute baby ...Where stories live. Discover now