(( 27 ))

1.9K 285 372
                                    

نمیدونست برای بار چندم ولی فیلم سی ثانیه ای رو پلی کرد...

چشم هاش برای پیدا کردن هرچیزی مبنی بر ساختگی یا شوخی بودن اون فیلم اینچ به اینچِ مونیتور می چرخید اما پاسخ تلاش هاش فقط هیچ بود...

فشرده شدن چیزی رو درست سمت چپ قفسه ی سینش حس می کرد...

حس سوزانی که انگار با هر تپش قلب توی تموم وجودش پخش می شد و سعی می کرد اون مرد رو از پا در بیاره...

چهره ی بی حالتش اما مخالفت تمام قدش رو با سپر کرد نیشخند هیستریکی که هر لحظه بزرگ تر میشد نشون داد...

چیزهایی که از زبون اون مرد به گوشش می رسید، نیازش به هر دلیل و مدرکی رو از بین می برد...

کلماتی که مطمئن بود حتی بعد از قطع شدن اون مایه ی عذاب، همچنان توی مغزش رژه میرن...

کلماتی که ثابت می کرد این اولین بار نبوده...

"نمیدونی که چقدر از دفعه ی قبلی که دیدمت دلتنگت بودم"

"اون عوضی میتونه زود به زود شرشو از اینجا کم کنه و تو رو تنها بذاره تا بیشتر ببینمت"

"عروسک مورد علاقتو آوردم.همونی که گفته بودی عاشقشی"

به صندلی سیاه بزرگش تکیه داد و دست هاش رو جلوی صورتش گره زد...

به لیام نگاه کرد...

لیامی که با لبخند کوچک و خجالتی روی تختش نشسته و سعی میکن تا حد امکان از نگاه به اون مرد خودداری کنه...

نور های رنگارنگ توی اتاق روی صورتش پخش شدند و چشم های براقش رو شادمان تر نشون می داد...

چشم های براقی که زین حدس می زد از ذوق می درخشن...

دستش رو روی میز کشید و همزمان که چشم هاش از دیدن بوسه های اون مرد روی صورت سابش سرخ تر می شد، تلفن همراهشو برداشت...

تماس رو برقرار کرد و به تاریخ کنار کادر نگاهی انداخت...

"بفرمایید آقا"

_هفته ی پیش، روز چهاردهم کسی وارد اینجا شد؟؟

"راستش نمیدونم آقا. آقای لویی همه رو مرخص کردن"

_لویی؟

"بله آقا"

لویی...

لویی...

حالا دلیل غیبت لویی رو میفهمید...

_سه نفر رو بفرست بالا و خودت با یه نفر دیگه برو ساختمون پشتی رو چک کن ببین کسی اونجا هست یا نه

بدون انتظار برای شنیدن پاسخ تماس رو قطع کرد...

فلش رو جدا کرد، توی کشو گذاشت و پس از قفل کردن کشو، از پشت میز خارج شد...

... cute baby ...Where stories live. Discover now