(( 4 ))

4.7K 484 385
                                    

کاور منم
از ووت ندادنای شما گوشه نشین شدم😂
_______________________________

برای بار هزارم درو بهم کوبید و داخل ساختمون شد...

×رفتم و همه سوء سوابق الکسو چک کردم، تنها خطایی که تو زندگیش مرتکب شده دزدیدن سوئیچ ماشین از جیب پدرش بوده.
زین اون کاملا بی گناهه و واقعا اینجا نگه داشتنش یچیز مزخرفه، حالا با اینکه دو روزه این چهارنفرو گذاشتی تا شکنجش بدن و اعتراف بگیرن که وابسته به کیه کاری ندارم ولی اون بیگناهه و نباید اینجا باشه

همه ی حرفاشو یک نفس زد تا دفاعی جدی از اون پسر کرده باشه و بتونه زین متقاعد کنه برای رها کردنش ولی واکنش زین به تمام حرفاش فقط و فقط نگاه پرتمسخرش بود...

_الان خوشحالی لویی؟؟
خیلی خوشحالی که یه بی گناه باید به خاطر ندونم کاری تو بمیره؟؟
فقط به خاطر اینکه نمیتونی خودتو کنترل کنی و تبدیل نشی به یه خوک مست که فقط دنبال یه گوش برای زِر زدن و یه سوراخ برای خالی شدنه؟؟
باشه لویی عزیز اون اینجا نمیمونه!!
حالا که اینقدر معصوم و بی گناهه میفرستیمش پیش فرشته ها که بهش خوش بگذره!

گفت و با تمام شدن حرفش با صدای بلند خندید و به لویی که مو به تنش سیخ شد توجه نکرد...

×مرد مـ..من میگم ولش کنیم اونوقت تو میگی میکشیمش؟؟
اون هیچ کارس!
فقط و فقط به خاطر خوابیدن با کسی که نباید و یه مشت اطلاعاتی که هیچی ازش دستگیرش نشده میخوای بکشیش؟!...
اصـ..اصن مگه این تو نبودی که میگفتی نباید جسدی اضافه کنم؟؟
پس چرا خودت میخوای بکشیش؟؟!!....

از جاش بلند شد و به طرف پنجره بزرگ اتاق که نمای تمام حیاطو نشون میداد رفت...

_اون باید بمیره لویی...
اون میدونه چرا اینجاست؛ شاید اون اولش نمیدونست ولی الان در جریانه...
میدونه تو کی هستی..
و از همه مهم تر
اون منو دیده پس باید بمیره...
میدونی چرا نذاشتم تو بکشیش؟؟چون افتادی رو دور بدشانسی و گند زدن و میدونستم اگه کاری کنی فقط مدرک میدی دست کسی که نباید...

توی صداش موجی از خشونت و لذت وجود داشت و لویی ترسید...
ترسید که روزی این لذت کشتن و شهوت خون گریبان خودشو بگیره...

×پـ..پس.......

_آره لویی اون پایان امشب میمیره...تنها لطفی که میتونم بکنم اینه که بدون زجر بمیره..
اماا.......

پوزخند شیطانی زد و همونطور که دستاشو پشت کمرش گره زده بود کمی بدنشو به عقب برگردوند تا با لویی چشم تو چشم بشه...

_در صورتی میذارم مرگ آرومی داشته باشه که خودت بکشیش و بشه یه درس عبرت برات..
در غیر این صورت به اد یا مایکل میگم کارشو تموم کنن...البته فک کنم جرجی هم عاشق گوشت تازه انسان باشه...
به خصوص وقتی ترسیده و آدرنالینش تو بیشترین حالتشه...

... cute baby ...Where stories live. Discover now