(( 5 ))

4.2K 423 242
                                    

$باورش کن زین خودتم میدونی که داری حرف مفت میزنی.

زین سیگارشو کنار لبش برگردوند و با دست آزادش محکم به پشت گردن دختری که روی پاش نشسته بود کوبید و صدای جیغشو بلند کرد...

$هوووی میمون آدم باشش، این چه طرز رفتاره مرتیکه پلشت؟

با لحن حرصی گفت و بعد از سه ثانیه برای پنجمین بار تو این نیم ساعت خودشو تو بغل زین رها کرد...

$با این که ماه پیش دیدمت دلم خیلی برات تنگ شده بود گربه کوچـ....اویی آییی ول کنن موهامو ول کن انگل

کام عمیقی از سیگار گرفت و سرشو کنار گوش دختر برد...

_درد داره؟؟

همونطور که برای جدا کردن دستای زین از موهاش تقلا میکرد مشت های تقریبا محکمی به سینش میزد...

$آرهه پدرسگگگ درددد دااارههه حالااا وللل کنن کندییشووننن

_حقته تا توباشی با من درست صحبت کنی و بهم نگی گربه کوچولو دختره ی.......

+ددی!!!

صدای بغض دارِ لیام باعث شد رشته های مو از دسش رها شه و تازه به یاد آورد که قبل از ورود به سالن قفل در اتاق خواب رو روی پسر کوچولو باز کرده بود...

$ای جونممم این مارشمالو کیهه؟؟نگوو نگووو مطمئنم لیامههه

از روی پای زین بلند شد و به سمت لیامی که پوشیده تو لباس خوابی با طرح خرسای مهربون بود رفت...

$وایی عزیزمممم تو چقدررر نرمییی، ای خداا دلم میخواد گازش بگیرممم.

اخمی از سر نارضایتی کرد و سعی کرد با پاش به باسن دختر ضربه بزنه...

_اذیتش نکن احمق.فشارش نده دردش میاد.

لیام متعجب که مرزی با گریه نداشت بعد از رها شدن از آغوش دختر به سمت زین دوید و خودشو تو بغلش انداخت...
محض رضای خدا اون دختر کی بود که به خودش اجازه میداد رو پای ددیش بشینه...
اونجا فقط مال لیامه...

با نوازش شدن موهاش توسط دست زین نگاهشو با ذوق به ددیش برگردوند و سعی کرد از بین دودهای سیگار تازه خاموش شده به چشم های اون نگاه کنه...

_سلام کردی بیبی؟؟

سری به نشونه نه تکون داد و با دیدن جای ژرلب روی گونش همونطور که زیر چشمی به دختر -که روی کاناپه رو به رو نشسته بود و با چشمای قلب شده بهشون نگاه میکرد- خیره بود دستاشو محکم رو گونه زین کشید و سرشو تو گوشش فرو کرد...

... cute baby ...Where stories live. Discover now