نور ، صدا ، تصویر ، عشق

By _EELLIISSEE

8.1K 929 965

این رمان در ادامه ی حسی به نام عشقه و برای خوندنش اول باید حسی به نام عشق رو بخونید این دومین کاریه که می‌نو... More

مقدمه
۱.علاقه
۲.قول
۳.چتر
۴.کاوه
عکس شخصیت
۵.کلوب
۶.گریم
۷.اتوبوس
۸.بغل
۹.عکس برداری
۱۰. معذب
۱۱.چت شد؟
۱۲.چاقو
۱۳.دلیل
۱۴.باند
۱۵.لایت استیک
۱۶.دستگاه
۱۷.عروسک
۱۸.بی قرار
۱۹.قرار
۲۰.پیاده روی
۲۱.گل
۲۲.رقص
۲۳.دستمالی
۲۴.مامان کاوه
۲۵.حموم
۲۶.چک
۲۷.درد
۲۸.دستکش
۲۹.اولین
۳۰.ضربان
۳۱.فرزنو
۳۲.متل
۳۳.تو همه ی چیزی هستی که می‌خوام
۳۴.اخبار
۳۶. هرزه
۳۷. دعوا
۳۸. قصد
۳۹. روز آخر
۴۰. زلزله
۴۱. اکران
۴۲. خبرنگارا
۴۳. کسی که عاشقشم
۴۴. سرندیپیتی
۴۵.تولد
۴۶.جایزه
۴۷.تتو
۴۸.خواستن
49.SING
50.All I want for Christmas Is You
۵۱.خواستگاری
۵۲.هوپ
۵۳. آریا
۵۴.عقد
۵۵.کیک
۵۶.میخوام
۵۷.🔞🔞
۵۸. شام
۵۹.حال بد
۶۰.مشکل
۶۱.خدافظی
۶۲.برگشت
۶۳.تغییر
۶۴.بچه
65.Hazel
۶۶.تاریخ
۶۷.کاوه
۶۸.کافه
69.The one that got away
۷۰.تولد
71.Make It Right
۷۲.سرطان
۷۳.جبران
۷۴.آرزو
۷۵.دلتنگ
۷۶.مامان بابا
۷۷.حسرت
۷۸.توت فرنگی
۷۹.حساسیت
۸۰.دوست دارم
۸۱.نگران
۸۲.مدرسه
۸۳.اتاق ۲۰۶
۸۴.حلقه
۸۵.تا همیشه
The End

۳۵. میترسم

78 10 2
By _EELLIISSEE

#پارت_سی_و_پنجم 💫
با صدای در واحد مثل جت از جا پریدم و در رو باز کردم. کاوه با دیدنم لبخند بزرگی زد و دستاش رو برام باز کرد. با ذوق پریدم بغلش که بلندم کرد و چرخوندم. با خوشحالی می‌خندیدم و سفت گردنش رو فشار میدادم. بالاخره گذاشتم زمین و با هم رفتیم تو. از خوشحالی یه جا بند نبودم و همش بالا و پایین میکردم. پریدم رو اوپن و روش نشستم.
کاوه: نکن دختر کار دست خودت میدیا.
من: آخه نمیدونی چه قدر ذوق دارم. از سه شب پیش که تو اخبار ازمون حرف زدن و تیزرا و عکسای فیلم اومده بیرون کل اینستا رو ترکونده. تازه تو این چند روز یه میلیون فالوور گرفتم. میفهمی یعنی چییییی.
کاوه الکی دستاش رو گذاشت رو گوشاش و با خنده و تاسف نگام کرد.
کاوه: بله میفهمم ... آروم باش.
نفس عمیقی کشیدم تا یکم هیجانم فروکش کنه.
من: تازشم تو فالوورات از من بیشتره. تو دو میلیون داری. همشون هم دخترن. از این به بعد هی میخوان عکسات رو نگاه کنن و قربون صدقت برن.
نزدیکم شد و دستاش رو دو طرف پاهام روی اوپن گذاشت.
کاوه: ولی اون یه نفر کیه من قربون صدقش میرم؟
انقدر قشنگ و خمار گفت که نتونستم لبخند نزنم. خواستم جوابش رو بدم که گوشیم زنگ خورد.
من: مامانمه ... تماس صوتیه.
جواب دادم و گوشی رو گذاشتم دم گوشم که کاوه خودش رو جلو تر کشید و بهم نزدیک تر شد.
من: بله.
مامان: سلام عزیزم خوبی؟
من: سلام مامان مرسی شما خوبی؟ بابا خوبه؟
مامان: ما هم خوبیم. چیکارا میکنی؟
با نشستن دست کاوه روی رون پام نتونستم جواب مامان رو بدم و حرف تو گلوم موند. لعنتی ..‌. من به شدت روی رون پام حساس بودم و دقیقا دست گذاشته بود رو نقطه ضعفم.
مامان: الو؟
من: الو الو.
مامان: گوشی دستته.
من: آره آره فقط به لحظه صدا نیومد. چی داشتی میگفتی؟
مامان: گفتم چیکارا میکنی؟
من: هیچی ... روز های آخر فیلمبرداریه ... سرم با اون گرمه.
با حرکت دست کاوه روی رونم چشمام رو بستم و لبم رو محکم گاز گرفتم.
مامان: عه جدا؟ چه قدر زود تموم شد.
به زور سعی کردم حرف بزنم.
من: آره ... زود گذشت.
مامان: دیدمتون توی اخبار ... اتفاقا همین الان داشتم اینستا رو چک میکردم که یهو چشمم به فالوورات افتاد. بابا ترکوندی که.
با نشستن لبای کاوه روی گردنم نفسام تند و دستم شل شد. به حدی که نزدیک بود گوشی از دستم بیفته. عوضی داشت اذیتم میکرد. حتی تو مواقع عادی هم اینطوری نزدیکم نشده بود. الکی و مصنوعی خندیدم که مامان شک نکنه.
مامان: تو حالت خوبه؟
همون موقع کاوه گردنم رو گاز گرفت. آخ آرومی گفتم و سعی کردم هولش بدم عقب.
من: آره آره خوبم.
مامان: الان کجایی؟
یکم هول کردم.
من: من ‌‌... خونم.
مامان: خیله خب باشه. به نسا هم سلام برسون. کاری نداری؟
من: نه شما هم سلام برسون. خدافظ.
به محض اینکه قطع کردم کاوه لباش رو گذاشت رو لبام. آروم خندیدم و دستام رو دور گردنش حلقه کردم. بدنش گرم بود و باعث میشد منم گرمم بشه. حرکت لباش رو لبام تند تر شد و دستاش رو گذاشتم رو پهلوهام و محکم فشار داد. حسابی خشن شده بود که باعث میشد منم بیشتر بخوامش. پاهام رو بردم بالا و دور پاهاش و کمرش حلقه کردم. دستم رو پشت گردنش کشیدم که گاز محکمی از لبم گرفت. اخم ریزی کردم و سرم رو عقب کشیدم.
کاوه: میدونی که وقتی به پشت گردنم دست میزنی باهام چیکار میکنی؟
من: تو هم میدونی وقتی به رون پام دست میزنی باهام چیکار میکنی.
لبخند قشنگی زد و خواست دوباره بیاد جلو که با صدای زنگ در سر جاش موند.
من: حتما نساست.
از رو اوپن پریدم پایین و از تو چشمی در نگاه کردم که مامان و بابا رو دیدم و لبخند رو لبم ماسید و چشمام گرد شد.
کاوه: کیه؟
اما من از شدت شوک نمیتونستم حرف بزنم. کاوه اومد سمتم و تکونم داد.
من: مامان بابامن.
کاوه هم چشماش گرد شد و من رو کنار زد و از تو چشمی در نگاه کرد.
من: وای کاوه ... نباید تو رو اینجا ببینن. من هنوز هیچی بهشون نگفتم.
هول شده بودم و با استرس دور خودم می‌چرخیدم. با صدای دوباره ی زنگ استرسم بیشتر شد.
من: الان میااامم.
دست کاوه رو گرفتم و کشیدمش سمت حموم.
کاوه: چیکار میکنی؟
من: الان نباید ببیننت. نمی‌دونم بابام چه واکنشی نشون میده اگه تو رو توی خونه ی دخترش ببینه.
هلش دادم تو حموم و توی وان نشوندمش.
من؛ همینجا بشین و سر و صدا نکن. من به یه بهونه ای میبرمشون بیرون تو هم سریع برو باشه؟
کاوه: آیدا ...
من: کاوه لطفا ... من از ریکشن بابام میترسم. میترسم یه وقت عصبی شه کار دستمون بده. همینجا باش باشه؟
بعد هم سریع گونش رو بوس کردم و پرده رو هم کشیدم که معلوم نشه.
دویدم سمت در و قبل از اینکه بازش کنم نفس عمیقی کشیدم. در رو باز کردم که با چهره های خندونشون مواجه شدم.
مامان: سوپرایز.
شوکه خندیدم و بغلشون کردم.
من: شما اینجا چیکار میکنید؟
بابا: دیگه دلمون طاقت نیاورد. گفتیم تو که نمیتونی بیای حداقل ما بیایم ببینیمت.
من: خوش اومدید.

Continue Reading

You'll Also Like

176K 26.1K 41
[Completed] "به شوهرم نگو، ولی قراره ازش طلاق بگیرم" تهیونگ مست در حال گفتن این حرف ها به جونگکوک بود. کسی که در واقع شوهرش بود! Genre: romance, Gene...
148K 5.7K 53
تنها با یک نگاه در چشمانش سرنوشتم تغیر کرد
335K 46.4K 49
❌️تمام شده امگا داستان ما فقط یک آرزو کرد که ای کاش عموش یعنی تهیونگ جفتش باشه ....🍼🌸 ددی کینک/امگاورس/امپرنگ/ روزمره/اسمات Cople:Vkook ( این دا...
5.8K 723 34
هیچ وقت به کسی اعتماد نکن‌ حتی اگر اون آدم عشق زندگیت باشه ... هوانگ هیونجین به طرز عجیبی از لی فلیکس میخواد که دوست پسرش بشه ولی چرا؟؟ فلیکس عاشق...