۸۲.مدرسه

100 7 49
                                    

#پارت_هشتاد_و_دوم 💫
روی هیزل رو کشیدم و از اتاقش اومدم بیرون که گوشیم زنگ خورد.
با دیدن اسم کاوه لبخند گشادی رو لبم اومد و سریع جواب دادم.
من: جانم.
کاوه: اووو ... مهربون شدی خانم.
من: خیلی بیشوری ... هر کی ندونه فکر می‌کنه همیشه فحشت میدم.
کاوه: حرص نخور عزیزم ... بیا پایین دم در.
من: دم در؟ کدوم در؟
کاوه: الان کجایی؟ دم همون در.
وا ... رفتم تو اتاقم و از پنجره پایین رو نگاه کردم که دیدم دم در وایستاده.
من: تو اینجا چیکار میکنی؟
کاوه: اومدم تو رو ببینم دیگه ... بدو بیا پایین زیر پام علف سبز شد.
با خوشحالی قطع کردم و سریع از پله ها دویدم پایین که مامان و بابا با تعجب نگام کردن.
من: میرم تا دم در و میام.
قبل از اینکه بتونن چیزی بگن از خونه زدم بیرون.
در و باز کردم که کاوه چرخید سمت در.
دویدم سمتش که دستاش رو باز کرد و بغلم کرد و چرخوندم. 
بلند خندیدم و دستامو دور گردنش محکم کردم.
من: باورم نمیشه ... بابام رضایت داد.
کاوه هم خندید و گذاشتم زمین.
کاوه: به چی؟
من: به اینکه باهم باشیم.
کاوه: باهم که هستیم.
من: منظورم رسمیه.
چشماشو ریز کرد.
کاوه: رسمی؟ یعنی باید بیام بگیرمت؟
با حرص نگاش کردم که خندید و دستشو انداخت دور شونم و به خودش فشارم داد.
کاوه: خب بابا باشه میگیرمت ... نزن منو.
لبخندی زدم و دستمو انداختم دور کمرش.
من: فردا باید بریم برای ثبت نام مدرسه ی هیزل. تو هم میای دیگه؟
کاوه: معلومه که میام.
من: پس فردا ساعت ۱۰ صبح اینجا باش.
بعدم خواستم ازش فاصله بگیرم که نذاشت.
کاوه: کجا؟
من: برم تو دیگه ... دیر وقته. تو هم برو خونه بخواب.
کاوه: هیچ کس هیچ جا نمیره.
بعد هم کشیدم سمت خودش و لباشو رو لبام گذاشت.
لبخندی زدم و دستمو روی سینش گذاشتم و هولش دادم عقب.
من: نکن کاوه یه وقت بابام میاد.
کاوه: خب بیاد ... دیگه خودش اجازه رو صادر کرده.
بعدم خواست دوباره لبامو ببوسه که خودمو کشیدم عقب.
من: اصلا تو اینجا چیکار میکنی؟
کاوه: رفته بودم برای خونه خرید کنم گفتم سر راه بیام تورم ببینم.
بعد هم به صندلی های عقب ماشین اشاره کرد که پر از کیسه بود.
من: مرسی که اومدی.
سرشو آورد جلو که دوباره با خنده رفتم عقب.
من: برو کاوه ... فردا میبینمت.
کلافه پوفی کرد و رفت عقب.
کاوه: یکی طلبت.
خندیدم و رفتم سمت خونه.
من: شب به خیر.
کاوه: آیدا ..‌.
برگشتم سمتش و نگاش کردم.
کاوه: من خیلی خوشحالم.
لبخندی بهش زدم.
من: منم همینطور.
بعدم رفتم تو و در رو بستم.
×××××
از ماشین پیاده شدیم و دو تایی دست هیزل رو گرفتیم و رفتیم سمت مدرسش.
هیزل رو بردیم تو یه اتاقی که باهاش صحبت کنن ازش تست بگیرن.
من و کاوه هم باید می‌رفتیم تا توی جلسه ی اولیا شرکت کنیم.
همون طوری که راه می‌رفتیم اطراف رو نگاه میکردم تا با مدرسه آشنا شم که یهو کاوه دستم رو کشید و بردم سمت یه راهروی تاریک و خلوت که توش کمد های بچه ها بود.
به شدت تاریک بود و فقط یه نور خیلی کمی از در ته سالن میومد تو.
کاوه دستمو کشید و هولم داد و چسبوندم به یکی از کمد ها که صدای بدی داد.
متعجب نگاهی به پشتم و بعد به کاوه انداختم که نگاهش به لبم بود و لب خودش رو با زبونش تر کرد.
دهن باز کردم چیزی بگم که سریع لباشو رو لبام گذاشت.
جوری سفت میبوسیدم که حس کردم لبام داره کنده میشه.
لبامو از هم جدا کردم تا همراهیش کنم که یهو زبونش رو روی زبونم حس کردم که چشمام باز و گرد شد.
این ...
اولین باری بود که یه همچین کاری میکرد و همین حسابی شوکم کرد.
اما لذتی که داشت باورنکردنی بود.
همیشه این کار رو چندش میدونستم ولی الان ...
انگار رو ابرا بودم.
چشمام رو بستم و دستامو دور گردنش انداختم و همراهیش کردم.
پهلوم رو گرفت و یکم بلندم کرد که پاهام از رو زمین بلند شد و همون‌طوری به در کمد تکیم داد.
دستامو بردم تو موهاش و روی گردنش کشیدم.
حسابی داغ کرده بودم و حرکاتم تند شده بود.
یهو صدایی اومد که ترسیده چشمامو باز کردم و سرمو کشیدم عقب و به دور و برم نگاه کردم و وقتی چیزی ندیدم دوباره به کاوه نگاه کردم که هنوز نگاهش رو من و لبام بود.
خواست دوباره سرشو بیاره جلو که موهاشو کشیدم عقب.
نوچی گفتم و دوباره سرشو آورد جلو که خندیدم و دوباره سرشو بردم عقب.
من: زشته کاوه ... یه وقت یکی میاد.
کاوه: خب بیاد.
من: نکن ... دیرمون شد. بذارم زمین.
کلافه گذاشتم زمین ولی ازم دور نشد.
کاوه: بعد از جلسه .‌‌.. تا وقتی کار هیزل تموم شه ... میای پیشم تو اتاق ۲۰۶.
متعجب نگاش کردم.
من: چرا؟ چه خبره؟
کاوه: خبری نیست ... اونجا کسی مزاحممون نمیشه و راحتیم.
چشمامو گرد کردم.
من: کاوه ... تو مدرسه ایما. بعدشم ... تو از کجا این چیزا رو میدونی؟
کاوه: چون قبلاً اینجا درس خوندم.
ابروهام از تعجب پرید بالا.
من: جدی؟ پس چرا تا الان نگفته بودی؟
ریلکس شونه بالا انداخت.
کاوه: الان گفتم دیگه ... پس بعد از جلسه اتاق ۲۰۶. یادت نره ..‌.
بعدم چونمو گرفت و لبامو سمت خودش کشید و محکم بوسیدشون.
بعدم بدون اینکه چیزی بگه دستم رو کشید و بردم سمت اتاقی که جلسه بود.

نور ، صدا ، تصویر ، عشق Where stories live. Discover now