۶.گریم

77 13 14
                                    

#پارت_ششم 💫
سارا: خب بچه ها امروز روز اول سته. اولین ستمون هم توی دانشگاس. همون جایی که دنیل و الی همدیگه رو میبینن و دعواهاشون شروع میشه.
سرمون رو به معنای تفهیم تکون دادیم. یه سری توضیحات دیگه هم راجع به صحنه و فیلم برداری و اینا داد و از جاش بلند شد که ما هم به تبعیت ازش بلند شدیم.
×××××
رو صندلی نشسته بودم و منتظر بودم نسا وسایلش رو آماده کنه.
من: وای عنبر نسا بجنب دیگه دیر شد.
نسا: عنبر نسا و درد. من نمی‌دونم این چیه خاله انداخته تو دهن تو. 
همون موقع در باز شد و کاوه و علی اومدن تو.
من: شما اینجا چیکار میکنید؟
کاوه: اومدیم برای گریم.
من: مگه اینجا اتاق گریم خانوما نیست؟
علی: چرا ولی اتاق گریم ما هنوز آماده نیست مجبور شدیم بیایم اینجا.
سرم رو تکون دادم و چیزی نگفتم. کاوه رو صندلی نشست و همون موقع نسا هم وسایلش رو دستش گرفت و با علی شروع به کار کردن. گریمم برای این سکانس معمولی بود و کار خاصی لازم نبود انجام بده. پایین موهام رو فر درشت کرد و دم اسبی بست. یکم به صورتم کرم پودر و رژ زد و دیگه کاری نکرد. علی هم فقط موهای کاوه رو سشوار کشید و کامل همه رو ریخت رو پیشونیش. قبلا تست گریم و انجام داده بودیم و الان فقط باید درستمون میکردن و دیگه نیازی به تأیید نبود. قرار بود موهای کاوه تو همه ی سکانسا روی پیشونیش باشه و به نظر آدم منزوی و گوشه گیری بیاد. از جاش بلند شد و بیشتر به آیینه نزدیک شد و دستی به موهاش کشید.
کاوه: عین این بچه خرخونا شدم. آخه این چه وضعشه. هر کی ببینه میگه این دیگه کیه آوردن برای نقش اول.
از لحن حرف زدنش خندم گرفته بود. ولی به نظر من که حتی این مدل مو هم خیلی بهش میومد. باز من از این حرفا زدم. اخم ریزی کردم و سرم رو تکون دادم که این فکرا از سرم بپره. منم از جام بلند شدم و برگشتم سمتشون.
من: خب ... کارتون تموم شد؟
جفتشون سرشون رو تکون دادن.
من: پس بی زحمت بفرمایید بیرون. باید لباس عوض کنم.
دوباره سرشون رو تکون دادن و علی بعد از برداشتن وسایلش با کاوه از اتاق رفتن بیرون.
نسا: منم برم یه چایی بخورم گلوم خشک شد.
باشه ای گفتم و رفتم سمت رختکن. لباسایی که گفته بودن و برداشتم و گذاشتم رو صندلی. پیرهن خودم رو در آوردم و تیشرتی که قرار بود بپوشم رو دستم گرفتم که تنم کنم که یه دفعه در باز شد و پشت بندش صدای کاوه اومد.
کاوه: راستی سارا گفت که ...
جیغ خفه ای کشیدم و سریع تی‌شرتی که دستم بود رو گرفتم جلوی خودم. حالا خوبه شلوار پام بود وگرنه نمی‌دونستم کجا رو پوشش بدم.
من: بهت یاد ندادن وقتی وارد جایی میشی در بزنی؟
یاد مامان و بابا افتادم. مامانمم همیشه از دست بابام شاکی بود که چرا در نزده وارد اتاق میشه. کاوه هم هول کرده بود و زبونش گرفته بود. یه دفعه دیدم که داره پشت سرم رو نگاه می‌کنه. برگشتم که دیدم داره از تو آیینه به کمرم و بند سوتینم که معلومه نگاه میکنه. با اخم برگشتم سمتش.
من: سرت رو بنداز پایین.
یهو انگار به خودش اومد و تند و هول دستش رو به گردنش کشید و آب دهنش رو قورت داد و پایین رو نگاه کرد. سریع تیشرت رو پوشیدم و رفتم سمت بقیه ی لباسا. سعی میکردم آروم باشم و نشون ندم خجالت کشیدم.
من: خب ... سارا چی گفته؟
سرش رو آورد بالا و دوباره سر تا پام رو نگاه کرد.
کاوه: هیچی گفت بیام صدات کنم یه بار صحنه رو تمرین کنیم. داره دیر میشه.
من: باشه الان میام.
سرش رو تکون داد و از اتاق رفت بیرون و در رو بست. نفسم رو دادم بیرون و چشمام رو بستم. چه آبرو ریزی ای بود. شلوارمم عوض کردم و کت جینم رو هم پوشیدم و بعد از پا کردن کفشام و نگاه دوباره به خودم از اتاق رفتم بیرون. فیلمنامه رو از روی صندلی برداشتم و رفتم سمت بقیه.
سارا: خب همه گوش بدید ... صحنه اینطوری شروع میشه که الی سوار اتوبوس میشه و وقتی میبینه جا نیست وایمیسته و دستش رو میگیره به این قلابا. یکی دو ایستگاه جلو تر هم دنیل سوار میشه و تو اون شلوغی کنار الی وایمیسته. انقدر اتوبوس شلوغه که دنیل مجبوره به الی نزدیک بشه برای همین با هم برخورد کوچیکی دارن که باعث میشه برگردن و بهم دیگه نگاه کنن.
من و کاوه سرمون رو تکون دادیم.
سارا: بعد گوشی الی زنگ میخوره و برای اینکه جواب بده مجبوره دستش رو ول کنه. همون موقع اتوبوس ترمز شدیدی می‌کنه که الی تعادلش رو از دست میده و پرت میشه سمت چپ که دنیل دست چپش رو که قلاب رو باهاش گرفته ول می‌کنه و با دست راستش سریع قلاب رو میگیره و با دست چپش الی رو. دوباره چند ثانیه همدیگه رو نگاه میکنید و بعد از اینکه اوضاع آروم شد الی آروم صاف میشه و تشکر میکنه. خب حالا سیاهی لشکرا برن تو اتوبوس بشینن جا گیر شن. اونایی هم که باید وایسن وایسن.
دوباره نگاهی به فیلمنامه انداختم و برای خودم مرورش کردم. اتوبوس رو روی سطح متحرکی‌ گذاشته بودن که طبیعی جلوه کنه. دوباره علی و نسا گریممون رو درست کردن و برای ضبط آماده شدیم.

نور ، صدا ، تصویر ، عشق Where stories live. Discover now