۱۲.چاقو

75 13 2
                                    

#پارت_دوازدهم 💫
آروم سعی کرد بشینه که کمرش رو گرفتم و کمکش کردم. وقتی نشست متوجه سرامیک شدم که انگار از خون قرمز قرمز شده بود. چشمام گرد شد و سریع به کاوه نگاه کردم که دیدم دستش رو گذاشته رو پهلوش و محکم داره فشارش میده. دستش از خون سرخ سرخ بود. حسابی ترسیده بودم و نمی‌دونستم چیکار کنم.
من: این ... چطوری ... تو اصلا ... برای چی اومدی اینجا؟ باید بری بیمارستان. بلند شو ... بلند شو ببرمت بیمارستان. خونریزیت شدیده.
خواستم بلند شم که با دست بیجونش بازوم رو گرفت و نذاشت.
کاوه؛ نه ... نمیتونم برم بیمارستان ... خونه هم نمیتونم برم ... مامانم سکته می‌کنه ... جای دیگه ای به ذهنم نرسید.
بعد هم با درد سرفه کرد. چشمام پر اشک شد. معلوم بود خیلی درد داره. این همون کاوه ی امروز صبحه؟
من: خیله خب. آروم بلند شو ببینم چیکار باید بکنم.
آروم زیر بازوش رو گرفتم و بلندش کردم و بردمش سمت حموم. روی توالت فرنگی نشست و پهلوش رو محکم فشار داد. سریع از حموم رفتم بیرون و گاز استریل و بتادین و وسایل ضروری رو برداشتم و برگشتم تو حموم که دیدم چشماش رو بسته. دلم ریخت ... سریع رفتم سمتش و با دستام زدم رو گونش و صداش کردم.
من: کاوه ... کاوه چشمات رو باز کن. نباید بخوابی. صدام رو می‌شنوی؟ توروخدا چشمات رو باز کن.
اشکام همینطوری میومد و هق هق میکردم. آروم چشماش رو باز کرد و بیجون نگام کرد. یکم خیالم راحت شد. با خجالت نگاش کردم و معذب دستم رو بردم سمت دستش که روی زخمش بود.
من: احتمالا ... باید لباست رو دربیاری تا بتونم زخمت رو ببینم.
آروم سرش رو تکون داد و سعی کرد با یه دستش دکمه های پیرهنش رو باز کنه. کمکش کردم و همه ی دکمه هاش رو باز کردم که بدنش از زیر پیرهنش معلوم شد. آب دهنم رو قورت دادم و سعی کردم تمرکز کنم. آروم پیرهن رو از تنش در آوردم که ناله کرد. آخ ... الهی بمیرم. حتما خیلی درد داره. دوباره نگاهم به بدنش افتاد. وای خدایا ... چرا انقدر رو فرمه. روی گردنش و سینش رد کبودی مونده بود و طوری بود که انگار یکی محکم فشار داده باشه. با نگرانی نگاش کردم و آروم روی کبودیاش دست کشیدم که نفساش تند شد و سینش بالا و پایین شد. سرم رو تکون دادم و به زخمش نگاه کردم. مثل اینکه زخم چاقو بود.
من: من ... یه دوره آموزش کمک های اولیه دیدم ... میتونم برات بخیه بزنم ولی ... مسکن ندارم ... خیلی درد میگیره. میتونی تحمل کنی؟
آروم سرشو به معنی آره تکون داد. از جام بلند شدم و دستام رو شستم و موهام رو کامل جمع کردم و دوباره کنارش نشستم. آروم دستش رو از روی زخمش کنار زدم و با یه پارچه ی تمیز دور تا دورش رو تمیز کردم. خداروشکر خیلی عمیق نبود و می‌تونستم از پسش بر بیام. بهش بتادین زدم و سوزن رو گرفتم تو دستم. نفسام از استرس تند شده بود و از ترس دستام می‌لرزید. آروم دستش رو گذاشت رو دستم و با اطمینان چشماش رو باز و بسته کرد.
کاوه: نگران نباش ... تو میتونی.
آب دهنم رو قورت دادم و نفس عمیقی کشیدم. یه حوله برداشتم و بردم سمت دهنش و گذاشتمش بین دندوناش که وقتی دردش گرفت گازش بگیره. آروم شروع کردم به بخیه زدن. با هر بخیه ای که میزدم می‌دیدم که چشماش رو محکم بهم فشار میده و همینطوری عرقش می‌ریزه و حوله رو گاز میگیره که داد نزنه. با هر بار درد کشیدنش انگار منم درد می‌کشیدم. چجوری این بلا رو سر خودش آورده. بالاخره تموم شد و با گاز استریل زخمش رو بستم. آروم حوله رو از بین دندوناش در آوردم و کمکش کردم از جاش بلند شه. خیلی بیحال بود و انگار هر لحظه ممکن بود بیفته. بردمش تو اتاق خودم و کمکش کردم رو تخت دراز بکشه. پتو رو روی بدن لختش کشیدم و برگشتم تو حموم و یه حوله ی تمیز رو خیس کردم و با یه مسکن قوی براش بردم. موهاش رو دادم بالا و حوله رو روی صورتش کشیدم و صورتش رو پاک کردم.
من: کاوه ... برات مسکن آوردم. احتمالا تب می‌کنی ... پاشو اینو بخور که یکم دردت آروم تر شه.
آروم خم شد و قرص رو خورد و دوباره دراز کشید. پتو رو روش کشیدم و کنارش رو زمین نشستم تا خوابش ببره.
بعد از اینکه خوابش برد از جام بلند شدم و وسایلی که آورده بودم رو جمع کردم و جلوی در رو هم تمیز کردم و دستمال کشیدم و پیرهنش رو انداختم تو ماشین و روشنش کردم. شاید لازمش بشه. دوباره برگشتم تو اتاق. دستم رو گذاشتم رو پیشونیش که به نظر خنک میومد. خدا کنه تب نکنه. رو زمین نشستم و نگاش کردم. خیلی ترسونده بودم. اگه چیزیش میشد چی؟ اگه نمیتونستم کاری براش بکنم از عذاب وجدان میمردم. موهای لختش بدجور بهم چشمک میزد. اما میترسیدم بهش دست بزنم از خواب بپره. سرم رو گذاشتم رو لبه ی تخت و چشمام رو بستم و نفهمیدم کی خوابم برد.
___________________________

از فردا هر شب دو تا پارت داریم 🌠

نور ، صدا ، تصویر ، عشق Where stories live. Discover now