۳.چتر

103 13 8
                                    

#پارت_سوم 💫
از هواپیما پیاده شدیم و بعد از انجام دادن کارامون رفتیم تو سالن انتظار.
نسا: آیدا من یه سر میرم دست به آب.
من: باشه. منم میرم دم در ببینم میتونم یه تاکسی گیر بیارم یا نه.
چرخی که گرفته بودیم برای چمدونامون رو هل دادم سمت در. عالی شد ... بارون شدید داشت میومد و ما هم چترامون ته چمدون بود. زیر سقف وایسادم و دستم رو بردم جلو زیر بارون. هوای خیلی خوبی بود ولی بارون به حدی شدید بود که اگه یه دقیقه هم زیرش وایمیستادی موش آبکشیده می‌شدی. کیفم رو از رو دوشم برداشتم و گذاشتم رو چمدونا. یکی از کنارم به فارسی بهم سلام کرد.
_ سلام.
سرم رو چرخوندم که یه پسر قد بلند و چهارشونه دیدم که تیشرت زرشکی تنگی پوشیده بود که بازوهاش رو خیلی قشنگ به نمایش گذاشته بود و چشمای سبزی داشت. مهربونی و آرامش خاصی تو صورتش بود که ناخودآگاه منم آروم کرد.
من: سلام.
_ از چهرتون تشخیص دادم که ایرانی هستید. من رانندم اومده و به چتر نیاز ندارم. بارون خیلی شدیده. میتونید چتر من رو بگیرید.
ای جان ... مادر به فدات. چه قدر خوبی تو. پسر خیلی جذابی بود و محو صورتش شده بودم. زبونم بند اومده بود و نمی‌دونستم چی بگم. چترش رو که سمتم گرفت حواسم جمع شد. پلکی زدم و دستم رو دراز کردم تا چتر رو ازش بگیرم که انگشتم خورد به دستش. آب دهنم رو قورت دادم و چتر رو ازش گرفتم.
من: ممنون.
لبخندی زد.
_ قابلی نداشت. بالاخره باید به هموطن های خودمون کمک کنیم.
لبخند جذابی زد که مهربونی صورتش رو چند برابر کرد. محو لبخندش منم لبخندی زدم و تشکر کردم.
_ با اجازه.
یقه های پالتوش رو کشید بالاتر و چمدونش رو با یه حرکت بلند کرد و رفت سمت یه بی ام و مشکی. تا ماشینش از دیدم خارج بشه نگاش کردم. با صدای نسا برگشتم سمتش.
نسا: چتر از کجا آوردی؟
من: بیا یه تاکسی بگیریم برات تعریف میکنم.
×××××
در سوییتمون رو باز کردم و چمدونا رو گذاشتم بغل در. بعد از عوض کردن لباسامون و زنگ زدن به مامان اینا رفتیم پایین برای شام. پشت میز نشستیم و بعد از دادن سفارشاتمون گوشیم رو از تو جیبم در آوردم و شماره ی سارا رو گرفتم.
سارا: بله.
من: سلام سارا خوبی؟ آیدام.
سارا: به سلام آیدا خانوم. رسیدید به سلامتی؟
من: آره تازه جا گیر شدیم. کی بیایم دفترت برای کارا؟
سارا: فردا ساعت ۱۰ بیاید به آدرسی که می‌فرستم.
من: باشه عزیزم. خیلی زحمت کشیدی. جبران کنیم برات.
سارا: این حرفا چیه. استعدادشو دارید که گفتم پاشید بیاید. پس فردا می‌بینمتون.
من: باشه عزیزم ... کاری نداری؟
سارا: نه عشقم سلام برسون.
من: حتما ... فعلا.
گوشی رو قطع کردم و مشغول خوردن غذامون شدیم.
×××××
کت و شلوارم رو پوشیدم و موهام رو صاف کردم و فرق وسط باز کردم. یه کم آرایش کردم و بعد از اینکه نسا هم آماده شد راه افتادیم.
×××××
جلوی دفتر سارا از تاکسی پیاده شدیم و بعد از معرفی کردن خودمون رفتیم تو.
سارا: به به سلااام. رسیدن به خیر. خوش اومدید.
ما هم سلام کردیم و بعد از بغل و رو بوسی دور میز نشستیم.
سارا: خب نسا خانوم اول از شما شروع کنیم. شما که کار گریم خانوما رو انجام میدی و علی هم کار گریم آقایون. از این اتاق که رفتی بیرون یه اتاق دیگه هست یه کم جلو تر دست راست. اونجا دفترشه. برو پیشش باهاش آشنا شو. درباره ی قرارداد هم که قبلاً با هم توافق کردیم من برگش رو آماده کردم. فقط باید امضاش کنی.
نسا سرش رو تکون داد و بعد از امضا کردن برگه از اتاق رفت بیرون.
سارا: خب حالا شما آیدا خانم. شما باید صبر کنی تا نقش مقابلت بیاد تا به هر دوتون توضیح بدم.
با صدای در اتاق سارا از جاش بلند شد و رفت سمت در.
سارا: اینم آقای نقش مقابل.
برگشتم سمت در. در رو باز کرد و پسره اومد تو. با تعجب از جام بلند شدم و سر تا پاش رو نگاه کردم.

 با تعجب از جام بلند شدم و سر تا پاش رو نگاه کردم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
نور ، صدا ، تصویر ، عشق Where stories live. Discover now