۳۴.اخبار

84 13 3
                                    

#پارت_سی_و_چهارم 💫
با هم رو مبل رو به روی تلویزیون نشسته بودیم و فیلم می‌دیدیم. سرم رو روی سینش گذاشتم و به دستامون که همدیگه رو گرفته بودن نگاه کردم. انگشتای کشیدش بین انگشتام بود و شصتش رو روی دستم میکشید. این نیم ساعت گذشته جز بهترین لحظه های زندگیم بود. فهمیدم کاوه هم منو دوست داره ... همدیگه رو بوسیدیم ... و الان هم که تو بغل همیم و داریم فیلم میبینیم.
کاوه دستش رو گذاشت رو موهام و شروع کردم به حرکت دادنش.
من: کاوه ... اولین بار کی فهمیدی دوسم داری؟
کاوه: دقیق نمی‌دونم ... از همون اولش یه جایی تو قلبم باز کرده بودی. فکر کنم سر سکانس رقصمون بود که فهمیدم واقعا دوستت دارم. تا قبلش همش با خودم جنگ داشتم. تو چی؟
من: من ... فکر کنم دقیقا همون روز اولی که تو فرودگاه دیدمت ... به عشق تو نگاه اول اعتقاد داری؟
کاوه: قبلا نه ... ولی الان چرا.
بعد هم خم شد و نوک بینیم رو بوسید.
من: می‌دونی ... همون موقع که چترت رو بهم دادی و بعد اون لبخند رو زدی تا موقعی که از دیدم خارج بشی داشتم نگات میکردم. دست خودم نبود ... اصلا هر وقت لبخند میزنی دلم میخواد فقط بشینم نگات کنم.
با شنیدن این حرفم لبخندی زد که نتونستم طاقت بیارم و لبش رو خیلی کوتاه بوسیدم.
کاوه: یادم باشه همیشه لبخند بزنم که بازم از این چیزا گیرم بیاد.
خندیدم و دوباره سرم رو گذاشتم رو سینش که اونم سرش رو گذاشت رو سرم. همینطوری به صفحه ی تلویزیون خیره بودم که یهو سرش رو از رو سرم برداشت.
کاوه: راستی ... تو چتر منو پس ندادیا.
سریع صاف نشستم.
من: من ... میخواستم بهت پسش بدم. اما ... هی یادم می‌رفت ... ببخشید.
کاوه زد زیر خنده و محکم بغلم کرد.
کاوه: شوخی میکنم عزیزم. مال خودت.
قلبم از خوشحالی تو دهنم بود. نفس عمیقی کشیدم که بوی خوب عطرش رفت دماغم.
با صدای در از بغل کاوه اومدم بیرون و از تو چشمی نگاه کردم که نسا رو دیدم. کاوه هم از جاش بلند شد و اومد سمتم.
من: کاوه ... میشه فعلا به بچه چیزی نگیم؟
کاوه: حتما ... هر وقت تو خواستی بهشون میگیم.
من: مرسی.
خم شد و گونم رو بوسید و بعد عقب رفت. نسا دوباره در رو زد که سریع در رو باز کردم.
نسا: کدوم گوری بودی؟ برو اون ور بابا ترکیدم.
بعدم منو هل داد و دوید سمت دستشویی که منو کاوه رو به خنده انداخت. کاوه از در رفت بیرون و رو به روم وایستاد.
کاوه: اصلا دلم نمی‌خواد برم ... ولی خب به خاطر نسا مجبورم.
من: فردا همو میبینیم.
کاوه: می‌دونم ... ولی دوست ندارم حتی یه ثانیه دیگه ازت جدا باشم.
لبخند ذوق زده ای زدم و سریع گونش رو بوس کردم.
من؛ شب به خیر.
×××××
باهم دیگه وارد یه کافه شدیم و دو به دور روبه روی هم نشستیم. نیمکتاش از اینایی بود که بهم وصل بودن برای همین منو کاوه که کنار هم نشسته بودیم خیلی بهم نزدیک بودیم. امروز فیلمبرداری به شدت متفاوت بود. دلیلش هم نگاهای معنا دار کاوه بود که باعث میشد هم خندم بگیره هم ذوق کنم. سکانسا رو با یه حس و حال تازه ای ضبط کردیم که کلی باعث شد سارا ذوق کنه و از کار راضی باشه. سفارشامون رو دادیم و مشغول صحبت کردن شدیم. دستم رو روی نیمکت نیمکتی که روش نشسته بودیم گذاشتم که با حس گرمای دستی روی دستم نگاهم بهش کشیده شد. کاوه دستم رو گرفته بود و با لبخند به حرفای علی گوش میکرد. منم لبخندی زدم و حواسم رو دادم به حرفای علی. کاوه هم همینطوری دستم رو گرفته بود و با شصتش روی دستم رو نوازش میکرد.
نسا: سارا داشت می‌گفت امروز می‌خواد تیزر ها و عکس های فیلمو تو رسانه ها پخش کنن. احتمال زیاد امشب اخبار نشونتون میده. اینستا رو هم میترکونه ... مطمئنم.
تقریبا یه ماه دیگه فیلمبرداریمون تموم میشد.
من: خیلی زود گذشت ... دلم برای اکیپ خیلی تنگ میشه.
علی: نگران نباش ... تازه بعد از این کلی سرت شلوغ میشه. حسابی پیشنهاد بهت میشه. همش باید بری مراسم های مختلف.
من: من از این میترسم که این همه زحمت و تلاشمون نتیجه نده.
نسا: نگران نباش ... مثل اینکه سارا و داوود رو دست کم گرفتیا. بعدشم ... شما انقدر قشنگ توی فیلم جا افتادید که مطمئنم حتی جایزه ی بهترین زوج سال هم میبرید.
من: اووو ... دیگه انقدر هم مبالغه نکن.
علی: منم با نسا موافقم.
به کاوه نگاه کردم که با لبخند نگام میکرد و انگار با چشماش باهام حرف میزد.
نسا: نیم ساعت دیگه حرکت میکنیم. زود بخورید که جا نمونیم.
×××××
نسا: بدو بدو شروع شد.
با هیجان نشستم رو مبل و منتظر اخبار شدم. یکی دو ساعتی میشد از فرزنو برگشته بودیم و حالا منتظر بودیم ببینیم اخبار چیزی از فیلممون میگه یا نه.
مجری: پخش فیلم سینمایی U ( تو ) از اول ماه دسامبر. این فیلم سینمایی حدود دو ماه هست که فیلمبرداری خود رو استارت زده و از اول ماه دسامبر به روی پرده های سینمای کشور های مختلف میره. تمامی عوامل و بازیگران این فیلم سینمایی ایرانی بوده و آیدا حسینی و کاوه پیران دو نقش اصلی و ستاره های این فیلم سینمایی عاشقانه هستند.
بعد هم عکس منو کاوه رو کنار هم نشون داد. یه عکس معمولی بود که ازمون گرفته بودن و کنار همدیگه وایساده بودیم و لبخند می‌زدیم. از خوشحالی رو پاهام بند نبودم و همش بالا و پایین میپریدم. خیلی خیلی کوتاه بود ولی من به شدت ذوق زده شده بودم.

نور ، صدا ، تصویر ، عشق Donde viven las historias. Descúbrelo ahora