۴۶-گیلاس شامپاین و گیلاس لب های اون

Começar do início
                                    

هرچند که علامت ها از خیلی وقت پیش ثبت شده بودن!

اینبار فقط به تکون دادن سرم اکتفا کردم و همچنان غده هایی از سردرگمی ذهنمو فرا گرفته بودن.

هیچ ایده ای ندارم منظورش از این حرف چیه و یا اینکه میخواد این بحثو به کجا برسونه.

با این وجود ذهنم از حدس زدن فکرای کثیف دریغ نمونده بود!

"مقصر هر اتفاقی که امشب بیوفته، فقط و فقط خودتی"

گنگ و سردرگم به چهرش که هر لحظه کمتر فاصله پیدا میکرد، نگاه کردم و فرصتی برای گفتن حتی یک کلمه برام باقی نموند زمانی که کاملا صورتشو به سمتم متمایل کرد و لبهامون رو به همدیگه گره زد.

تکیه گاه دست هاش سست تر شدن، دستهاشو خم کرد و آرنج هاشو روی ملافه گذاشت تا راحت تر بتونه گونه هامو با انگشتاش و پشت دستش لمس کنه.

گهگاهی بدنش با بدنم تماس های مبهمی پیدا میکرد و پارچه های لباسی که بر تن داشتیم، مانع از وضوح سازی بینمون میشدن.

لبهامون هماهنگ و هم آوا به روی همدیگه حرکت میکردن و انگار که ریتمی ابدی به خود گرفته بودن.

موهای مواج و حالت دارش مانند موج دریا روی شونه ها و گردنم لیز میخوردن و با گذشت هر لحظه و هر لغزش بیشتر از قبل حس قلقلک درونیمو بیدار میکردن.

حلقه ی دستام به دور ملافه کاملا آزاد شدن و در عوض به پیرهن مردونه ی هری چنگ زدن.

پاهامو از بین پاهای ماهیچه ایش بالاتر آوردم و به دور کمرش حلقه کردم.

این حرکتم باعث شد که سریعا زانوهاش از زاویه ی نود درجه خارج بشن و پایین تنه ش رو با بدنم هم ردیف و هم تراز کنه.

دستهام از کناره ی بدنش به سمت پشت کمرش کشیده شدن زمانی که لب پایینم رو نیشگون گرفت.

ناخن های بلندم به پیرهنش طوری چنگ زدن  که مطمئنم اگر هیچ لباسی به تن نداشت، روی پوستش خراش میوفتاد و زخم میشد.

قفسه ی سینم مثل لرزش زمین به لرزه افتاده بود و با ریتمی نامنظم به بالا و پایین حرکت میکرد.

نفس های حبس شده و بازدم های اسیر شده مون بدون هیچ نظمی از بین لب هامون خارج میشدن و به پوست های داغمون برخورد میکردن.

حسی که اون لحظه داشتم، با سکوت گره خورده بود.

سکوتی که با صدای لبها و نفس های پی در پیمون شکسته میشد. سکوت وقفه داری که با صدای وزش باد متوقف میشد.

انگشتاش پوست گردنمو لمس کردن و منو به خودم اوردن.

موهامو که روی شونه هام افتاده بود، با دستش کنار زد و روی ملحفه ریخت قبل از اینکه لب پایینمو داخل دهنش بکشه و به آرومی گاز بگیره.

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: Jan 01, 2018 ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

Club(Harry Styles)Onde histórias criam vida. Descubra agora