٣٤-روح افسرده

3.2K 456 604
                                    

تمام طول راه ، تك تك ثانيه هايي كه داخل ماشين بودم ، دلهره داشتم . نميدونم چرا ؛ فقط اينو ميدونم كه حتي براي يك لحظه هم دلم آروم و قرار نداشت!

" اي خدا...خوبين خانم ؟! "

صداي دلسوزانه ي خانم بِي توي گوشم پيچيد . حتما اون هم از حال و روز داغون من به وجد اومده.

" به تو مربوط نيست"

هري كه جلوتر از من بود ، وايستاد و سمتم برگشت . دستشو دور بازوم حلقه كرده و با لحن خيلي مؤدبش خطاب به خانم بِي گفت.

فكر كنم فقط به همين يه نفر احترام ميگذاشت كه اونم از بين رفت!

" بيا اينجا ليديا"

وقتي كه هري منو به سمت پله ها ميكشيد ، من از فرصت استفاده كردم و نگاهمو اطراف خدمتكارا چرخوندم تا بريجيت معروف ، جاسوس خيانتكارمونو پيدا كنم . ولي تا اونجايي چشمام ياري ميكرد ، هيچ كجا چهرش به نگاهم نيفتاد.

فشار انگشتاش روي پوستم بيشتر شد وقتي كه در اتاقمو باز كرد و منو به داخل كشيد.

" گفتم بهم دست نزن"

پشت چشم نازك كردم و به عقب هولش دادم تا ارتباط بدنشو با خودم قطع كنم.

" زود باش . تكون بخور . آخرين شانستو نشونم بده"

سرمو تكون دادم و با دستم بهش اشاره كردم تا سمتم بياد.

روبروي ميز آرايشم وايستادم و از توي آيينه به هري نگاه كردم كه سمتم ميومد . كنار ميز آرايش به ديوار تكيه داد و دستاشو جلوي سينش صليب كرد در حالي كه نگاه هاي تهديد آميز بهم مينداخت.

نفسمو با صدا بيرون دادم و دستهاي لرزونمو سمت كشو بردم .

در حال حاضر اين ضبط صوت به منجي زندگيم تبديل شده و الان ، فقط و فقط به اين فكر ميكنم كه ناجي خوبي باشه . به اين فكر ميكنم كه هري بعد از ديدن و گوش دادن به فايل ضبط شده ي داخلش ، همه ي اين ماجراها رو تموم كنه و دست از سر جسيكا برداره.

كيف لوازم آرايشيمو بيرون آوردم و زيپشو باز كردم.

" واقعا؟...جايي بهتر از اين نبود براي قايم كردنش؟"

هري طعنه زد و من چشمامو چرخوندم.

دستگاهو بيرون آوردم و دستمو سمتش دراز كردم . چشماش نا اطمينانه بين دستم و صورتم جابجا ميشد تا اينكه گره دستاشو باز كرد و من دستگاهو كف دستش گذاشتم.

Club(Harry Styles)Where stories live. Discover now