٢٧-جاسوس

3.5K 497 458
                                    

" حس ميكنم الان قراره كلمونو بِكنه و بذاره تو يه جعبه مثله همون ديروزيه. "

پاهامو روي كاشي هاي مرمر حركت ميدادم و از پله ها پايين ميومدم .

" اون جنبه ي شوخي داره "

الكس سمتم برگشت و سعي كرد خيالمو راحت كنه . لبخند دلنشيني كه زد منجر به ، به وجود اومدن لبخند روي لب من شد ولي اين اطمينان خاطر زياد طول نكشيد زماني كه شنيدم الكس ، با صداي خيلي آروم ، در حد زمزمه گفت: " اميدوارم ! "

نفسمو با صدا بيرون دادم و پوف كلافه اي كشيدم .

خيلي خوب! ديگه كار از كار گذشته ! ما اينو تيكه پاره كرديم و بايد با عواقبشم كنار بيايم ! فقط نميدونم اون موقع مخ لعنتي من كجا سِير ميكرد !

دستمو از روي نرده ها برداشتم و از آخرين پله پايين اومدم . بريم كه رفتيم !

از حال اول گذشتيم و به سمت ضلع شمالي عمارت رفتيم . روي مبل ها نشسته بودن و سخت مشغول گفت و گو بودن . من تونستم اشلي و اميلي رو هم ببينم كه روي يه مبل دو نفره نشسته بودن . اشلي پيراهن كوتاه ليمويي رنگي پوشيده بود كه بعضي از قسمتاش با پولك هاي طلايي رنگ براق ، نگين دوزي شده بود . اون با اعتماد به نفس خالصي ، يكي از پاهاشو ، روي پاي ديگش انداخته بود و با كفشاي پاشنه دار طلايي رنگش روي زمين ضرب گرفته بود . اميلي با چهره ي مهربون و مظلومش ، به اطراف و بيشتر از همه به لويي نگاه ميكرد .

با ورود ما ، نگاه كوتاهي بهمون انداختن قبل از اينكه دوباره به كارشون مشغول بشن .

همه روي مبل براي خودشون جا گرفته بودن و فقط يه جاي خالي كنار ليام مونده بود .

سمت همون جاي خالي رفتيم . الكس روي مبل ، كنار ليام نشست و من هم كنار الكس ، روي دسته ي مبل نشستم .

هري در حالي كه به حرفاي آلفرد گوش ميداد ، به من نگاه هاي زير چشمي مي انداخت و وقتي ميديد من متوجه نگاه هاي خيرش شدم ، سريع نگاهشو ازم ميگرفت و خودشو به اون راه ميزد .

الكس با دستش ، به پام زد تا بهش نگاه كنم . اون نيشخندي زد قبل از اينكه نگاهشو ازم بگيره ، سمت هري برگرده و كتو بالا ببره تا مقابل هري قرار بگيره .

" اممم هري فكر كنم اينو توي اتاق ليديا جا گذاشته بودي "

الكس مستقيم به هري نگاه ميكرد ، ابروهاشو بالا انداخته بود و در حالي كه سعي داشت لبخند شيطانيشو حفظ كنه ، كت رو كمي تكون داد و بعد از اون ، خم شد و روي ميز گذاشتتش .

Club(Harry Styles)Where stories live. Discover now