سايه شو توي فضاي بدون نور تونستم تشخيص بدم . اونطور كه معلوم بود روي مبل نشسته ، پاهاشو روي ميز انداخته و دود سيگارشو يا هر موادي كه ميكشه و من نميتونم تشخيص بدم ، به صورت حلقه از بين لباي برجستش بيرون ميده .
معلوم شد چرا حال و روز خوبي نداره !
كاترين آروم دستشو برام تكون داد و سمت در رفت .
الان ، فقط من و هري اينجاييم . تنها و اين واقعا ترسناكه!اون متوجه حضور من نشده بود پس تصميم گرفتم خودم پيش قدم بشم . پاهامو به حركت در آوردم و سمت مبل رفتم .
نميتونستم حالت صورتشو ببينم . تاريكي و دودي كه توي هوا پخش شده بود ، مانعم ميشد .
اخلاف دما بين اينجا و بيرون حداقل بيست درجه ست . گرماي هوا و بوي بدي كه توي فضا پخش شده بود ، باعث ميشد حالت تهوع بگيرم.
وقتي كه روبروش وايستادم ، سرشو بالا آورد و چشماش نگاه كوتاهي بهم انداختن .
" كارم داشتي؟ "
نگاهشو ازم گرفت و بدون اينكه هيچ احساسي رو از پشت نقاب غرور و قدرتش بيرون بياره و به نمايش بذاره ، به روبروش خيره شد .
" بشين "
دستشو تكون داد تا خاكستر هاي سيگارش ، از سيگار جدا بشن و روي پاركت هاي زمين بريزن .
جداً بايد اين عادتشو ترك كنه !
به پيروي از حرفش ، با فاصله ي نه چندان زياد ، روي مبل ، دقيقا كنار جايي كه اون نشسته بود ، نشستم .
" نه اونجا "
صداي قوي ومردونش كه بيشتر از هر موقع ديگه اي اجتناب ناپذير به نظر ميومد ، گوشمو قلقلك داد .
سمتش برگشتم و منتظر شدم حرفشو تموم كنه . نكنه انتظار داره روي زمين بشينم؟!
حالت صورتشو بررسي كردم ؛ به شعله ي طلايي رنگ و هاله هاي روشنايي بخشي كه از شومينه صعود ميكردن و تاريكي فضا رو كاهش ميدادن ، چشم دوخته بود .
دستشو سمت دهنش برد و از سيگار مارلبرويي كه بين دو انگشت سبابه و وسطش قرار داشت ، كام طولانيي گرفت . در اين حين با دست راستش روي پاي كشيدش كه با شلوار جين تنگي پوشيده شده بود ، ضربه زد و من جوابمو گرفتم .
اون چه فكري پيش خودش كرده ؟ كه من ميرم و روي پاهاش ميشينم ؟
بعد از ديشب حتي دوست ندارم لمسم كنه چه برسه به اينكه خودم ، با اراده ي خودم روي پاهاش بشينم !
आप पढ़ रहे हैं
Club(Harry Styles)
फैनफिक्शनدوست داشتن احتمالاً بهترین شکل مالکیت است...اما مالکیت بدترین شکل دوست داشتن ! Written by @Theshki