١٣-مشكوك

3.5K 390 205
                                    

"دفعه ى بعد كي باشه؟"

صداي ضعيفي از بيرون به گوشم رسيد.از روي تخت بلند شدم و سمت در رفتم.همزمان با بستن در،صداي بسته شدن در سمت چپم شنيده شد.به سمت صدا برگشتم و تونستم هري و هرزه خانومو ببينم.

"دفعه ي بعدي در كار نيست."
اون با همون پيراهن كوتاه ديشبش بود و كفش پاشنه دار ميخيشو دستش گرفته بود.آرايشش تقريباً پاك شده بود و تونستم چهره ي واقعيشو ببينم.الان ميتونم بگم با عجوزه ي شهر آز هيچ تفاوتي نداره.نميدونم هري چطور ميتونه با اون باشه؟!ولي چرا اقرار كنم؟!اون اندامش فوق العادس.خميدگي هاي كمر و باسنش كه توي پيراهن جذبش بيشتر به نمايش گذاشته شده.خطوط بين سينه هاش كه يقه باز پيراهنش باعث جلوه اون قسمت شده.قد بلند و پاهاي لاغر و كشيده.اون ميتونه هر مرديو به راحتي اغوا كنه.از خيلي جهات بهتر از منه.قد من كوتاهه؛خيلي كوتاه.حس ميكنم سرم به بدنم نميخوره؛يعني نسبت به بدنم خيلي بزرگه.مهم تر از همه ي اينا سينه هام خيلي بزرگه و خب من از اين بدم مياد؛تنها كاري ميتونم بكنم اينه كه با پوشيدن لباساي گشاد پنهانشون كنم.اونا حتي خوش فرم هم نيستن...

"صبح بخير"
اون دختر با مزخرف ترين لهجه ي ممكن جيغ زد و من فقط دوست داشتم اون لحظه دستامو روي گوشم بذارم تا بيشتر از اين خراش نخورن.

"صبح بخير."
در عوض لبخندي مصنوعي زدم و خيلي باادبانه جوابشو دادم.

روبه هري كرد و با لحن منظور داري گفت:
"شب خوبي بود."

"فقط برو"
هري خيلي خشك گفت و ميتونم بگم كاري كرد رسماً ضايع بشه.

سرشو تكون داد و سمت پله ها رفت.تازه متوجه شدم زيپ پشت پيراهش تا نصفه بازه.حتماً دستش نميرسيده كه ببندتش و صد در صد هري هم اين كارو براش انجام نميده.

هري سمت پله ها رفت و منم پشت سرش راه افتادم.به محض اينكه پايين رسيدم تونستم تعداد زيادي خدمتكار ببينم با پيراهناي كوتاه مشكي كه پايينشون چين داشت و روشون پيشبند سفيدي بسته شده بود.هركدوم سرشون گرم كارشون بودو يه نفر داشت خرابكاري هاي ديشب منو جمع ميكرد.ليواني كه شكسته بودم.

وقتي كه صداي برخورد كفش هري با زمينو شنيدن،صاف ايستادن و با احترام بهش'صبح بخيرآقا'گفتن.حتي خدمتكار مسني كه ميتونم بگم حدود شصت و خورده اي سن داشت.

هري خطاب به پيرزن گفت:
"خانم بِي"
بايد بگم اونقدري كه فكر ميكردم بي ادب نيست.حداقل اينو ميدونه كه بايد به بزرگتر از خودش احترام بذاره و چطوري بايد برخورد كنه.

پيرزن در حالي كه دستاشو جلوش گره كرده بود و لبخند ژكوندي بر لب داشت گفت:
"بله آقا؟"
احتمالاً سر خدمتكاره.فكر ميكردم فقط كاترين خدمتكار اينجاس ولي اشتباه ميكردم.هرچي باشه فقط يك نفر نميتونه خونه ي به اين بزرگيو تميز كنه.

Club(Harry Styles)Where stories live. Discover now